سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکیم، پرسنده را شفا می دهد و فضیلتها را می بخشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :56
بازدید دیروز :49
کل بازدید :315909
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/2
9:32 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد رضا آقابیگی[226]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سروهای سرافراز (( همیشه با تو )) هو اللطیف مبادا روی لاله ها پا گذاریم خانه متروک همسفرمهتاب امٌل عروج .: شهر عشق :. بانک مقاله آدمک ها شاهراه اندیشه آرمان(بازگشتی دوباره) به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی از قرآن بپرس Ask quran نگاه مشرقی دوستان همدم دربدران سکوت عشق ذخیره خدا آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام مذهب عشق مذهبی عدل الهی Divine Justice پرتگاه ناگفته های آبجی کوچیکه عاشق دلباخته وبلاگ رسمی کتایون پیام محبت شناخت اراء و افکار ضالّه همسفر عشق شمیم یار... نافذ فصل سکوت من گذشته من گل نرگس Narcissus طلسم شدگان مـن او چاپی دوم خانه اطلاعات به وسعت دنیا به وسعت دنیا خاطرات یک زندگی یه دل خسته یک کلام حرف خودمونی .:(( به یاد رضا )):. دختـــــر غربتـــی دنیای واقعی اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار از یک روحانی دختر ی با کو له‏با ر ی ا ز ا مید عاشقانه های گودزیلا بی سرزمین تر از باد یه پرستویی که قلبش شکسته خلوت تنهایی زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست ساقیا قدحی ریز که ما باده پرستیم ::. یاغی ترین .:: وبلاگ ایران اسلام دوست عزیز سلام داستان و راه های توحید جویان بزرگ تا.............شقایق او برای دم هر ثانیه ام رحمتی بود عظیم! گل ارکیده زیر درخت گل خدای که به ما لبخند میزند باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه باورم کن کوچولوها مانا کوثر چهاردیواری توهم یک عشق....... چاه بانک اس ام اس و جوک سیب سایت تخصصی گوشی موبایل عطش کلبه احزان سایت ویژه یک جالب برای دیدن فلش ایمل ریاست کانون رشد (سیروس دولت پور) باشگاه اندیشه سایت خبری سایت تکچین سایت مخ زن آموزش زبان انگلیسی سایت سیامک انصاری (کیانوش) سایت شبهای برره بید جیگر موزیک آموزش رایانه و مهارت icdl به زبان فارسی دایره المعارف فارسی آدرسهای اینترنت سایت زن روز (ویژه خانم ها - مد لباس ) محاسبه طول عمر (به روش کاملا پزشکی ) کاریکاتور بازیگران سینمای ایران سایت مهران مدیری شقایق دهقان (گل یاسمن بانو) سایت مناجات وبلاگ رییس جمهور (آقای محمود احمدی نژاد) پیوند به سایتهای دولتی سایت عمو پورنگ دوربین نت (آرشیو عکس) کسب در آمد و جوک و sms سایت کانون فرهنگی و تربیتی رشد لحظه‏ی دیدار بازار شپش فروشها خدا بود و دیگر هیچ نبود...!!! برای تو چرا و چگونه...؟؟؟ کویر خیال سکوت :.: : نماز،یک هدیه الهی :.: : تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... وبلاگ تفریحی Fashens چشم انداری بر ژاپن من نگاشت سایت پاسخگو (سئوالات شرعی ) حنانه خواهر سیب مخمل افتاب حقیقت هنرهای رزمی وبلاگ کانون رشد ناحیه 3 کرج
                                                            گـوهری در دل کـویر
    
    
    شاید برای آنان که ایران و جاذبه‌های طبیعی‌ا‌ش را ندیده‌اند، تصور شهر چهار‌فصل سخت باشد اما برای شهر، چهار‌فصل هم ملموس است. اگر اسم نیاسر را تاکنون نشنیده‌ایم حتماً اسم کاشان را شنیده‌ایم. گرمای کاشان و کویر خشک، اما زیبایی‌‌اش شهرت جهانی دارد. جالب اینکه نیاسر یکی از شهرهای کوهستانی و خوش آب و هوای همین دیار مردمان خونگرم است که نیم ساعت با کاشان فاصله دارد و دلهای تشنه کویریان و رهگذران را به سوی خود می‌کشاند. می‌‌خواهیم برایتان از این منطقه خوش آب و هوای ایران بنویسم.
    نیاسر در 35 کیلومتری شمال غربی شهر کاشان و در منطقه‌ای کوهستانی در ارتفاعات کرکس واقع شده است. بانی نیاسر، اردشیر اول است. نیاسر یک شهر تاریخی است که به خاطر آثار ارزشمند‌ش مثل آتشکده (متعلق به زمان اردشیر بابکان‌)، چشمه اسکندر (از قدیمی‌ترین چشمه‌های شناخته‌شده در ایران در ارتفاع 1680متربالای دریا)، باغ تالار (متعلق به دوره صفویه) و غار نیاسر (‌متعلق به دوره پارتیان) شهرت دارد. روستاییان به قسمت فوقانی روستا، «‌تا‌لار‌» و به قسمت پایینی «داراب» می‌گویند.
    
    مرکز مهم تولید گلاب


    شهر نیاسر یکی از سه مرکز مهم تولید گل‌محمدی، گلاب و عرقیات گیاهی شهرستان کاشان و کشور است. چنین ویژگی کم نظیری به سبب قرارگیری در دامنه‌ شرقی کوه‌های کرکس و وجود چشمه پرآب اسکندریه و قنات‌های زیاد است که محدوده‌ای به وسعت 800 هکتار را به زیر کشت برده و با گسترش روش‌های مدرن آبیاری و کشاورزی به میزان زیادی قابل گسترش است. وجود اختلاف ارتفاعی به میزان 200 متر باعث ایجاد چشم‌اندازهای بی‌نظیر و بسیار زیبایی شده است. قطرات ریز آب با عطر گل و سبزه درمی‌آمیزد و بر گونه‌ها می‌نشیند و نوازشگر روح و جان می‌شود و بدینسان آبشار زیبای نیاسر رخ می‌نمایاند و همه کویر را به سوی خویش می‌خواند.
    محلات مسکونی شهر نیاسر در مساحتی بیش از 8000 هکتار از باغها و گلستان‌های اراضی زراعی پراکنده شده است. غار تاریخی رئیس و لایه کهن زیرین آن، چارتاقی، بافت تاریخی با عناصر، فضاها، راسته‌ها و بناهای عمومی و مسکونی متعدد و گوناگون، باغ‌های گسترده، گلستان‌های زیبا و قرارگیری در دامنه کوه به همراه چشمه اسکندریه و آبشار معروف آن و باغ و کوشک تالار، این شهر را به یکی از شهرهای تاریخی و گردشگری کشور تبدیل کرده است.
    
    جذب کننده توریست


     فاصله‌ کم شهر نیاسر با شهرهای اصفهان، کاشان، قم و تهران، جاذب جمعیت بسیاری از این شهرها شده است، هر چند که گردشگران خارجی بسیاری به همراه سایر ایرانی‌ها نیز از این شهر و جاذبه‌های آن بازدید می‌کنند به دلیل اینکه شهر نیاسر در حد وسیعی برای گردشگران و تورهای گردشگری داخلی و خارجی شناخته شده و همچنین به لحاظ ویژگی‌های متعددی که داراست، به تدریج با هجوم سرمایه‌داران، متقاضیان ساخت ویلا و سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی روبه‌رو می‌شود.
    از آنجا که ادامه‌ حیات شهر بدون وجود باغات و گلستانها و محیط طبیعی آن ممکن نیست شهرداری نیاسر با هماهنگی استانداری و سازمان مسکن و شهرسازی استان اصفهان از ساخت و ساز غیرعرف محلی در بافت مسکونی و ساخت و سازهای غیربومی در باغات، مزارع و گلستان‌ها جلوگیری کرده اما کماکان روزانه با فشار زیادی برای تملک و تخریب آنها روبه‌رو است.
    
    آتشکده نیاسر


     یک ساختمان گنبدی‌شکل که روی صخره‌ای قرار گرفته و مشرف به بخش «تالار» روستاست، از دور خود‌نمایی می‌کند. این بنایی است که معتقدند به دستور اردشیر بابکان، موسس سلسله ساسانیان ساخته شده است. آتشکده، بنایی 14در14 متر و به‌صورت اتاقی به همراه یک گنبد است و در چهار طرف اتاق دیواری وجود ندارد.
     نکته جالب توجه در ساختار آتشکده آن است که بعضی سنگهای به‌کار رفته در عمارت، برش قدیمی‌تر و متفاوتی نسبت به بقیه دارند. این سنگها از غاری که در قسمت جنوبی آتشکده وجود دارد، به‌دست آمده و این مسأله نشان‌دهنده قد‌مت بیشتر غار نسبت به آتشکده است.
    چند متر پایین‌تر از آتشکده نیاسر، چشمه تمیز و خنکی جریان می‌یابد و به روستا می‌رود. این چشمه که چشمه اسکندر نام دارد، از قدیمی‌ترین چشمه‌های شناخته‌شده است که 1680 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد. همچنین آبهای روان از کنار آتشکده‌ها هم نیز جریان دارد.
    یکی از آثار جالب و دیدنی نیاسر، چشمه نیاسر و یا چشمه اسکندریه است. آب این چشمه از پای آتشکده جاری می‌شود. آب پاک و زلال آن از میان شکاف سنگهای درون گودالی می‌جوشد. این چشمه یقیناً عامل اصلی ایجاد و تداوم تاریخ چند هزار ساله نیاسر بوده و اکنون نیز منشأ زیبایی‌های فراوان و منبع اصلی آب شهر و مزارع کشاورزی محل است.
    آب این چشمه بسیار زلال و همسان با آب چشمه سلیمانیه فین است و پس از خروج از دل کوه و در مسیری نسبتاً طولانی بعد از عبور از باغ تالار و باغات به‌صورت آبشار بسیار زیبایی به پایین و به سمت شهر حرکت می‌کند.


    غاری در دل کوه کرکس


    غار نیاسر کاملاً دست‌ساز بشر است (به جز یک یا دو حفره طبیعی نزدیک ورودیها). که به جذاب بودن نیا‌سر افزوده است، به احتمال قریب به یقین غار یک معبد میترایی و متعلق به دوره پارتیان (اشکانیان) بوده است. بیشتر معابد میترایی در تاریکی مطلق ساخته شده‌اند. در تمام قسمت‌های داخلی غار، بقایای کنده‌کاریها روی دیوارها دیده می‌شود.
    این غار از عجایب و نوادر آثار باستانی است و درحدود 1800 تا 2000 سال قبل در دل کوه کرکس و برفراز تپه‌های آهکی مشرف به نیاسر کاشان و احتمالاً با مقاصد آیینی و مذهبی به‌صورت تونل سنگی پرپیچ و خمی با ابزارهای ابتدایی کنده شده است.
     این غار که به «غار ویس» شهرت دارد، قرن‌ها نامکشوف ماند و در هیچ یک از متون تاریخی و آثار تحقیقی قرون اخیر به رغم ذکر سایر بناهای تاریخی منطقه نظیر آتشکده نیاسر (بنا شده توسط اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانیان) مورد اشاره قرار نگرفته است.
     از شگفتی‌های این غار، انسان‌ساخت بودن آن است. کمبود هوا در هیچ نقطه‌ای از آن احساس نمی‌شود و حتی در عمیق‌ترین نقاط آن عمل تهویه به‌طور طبیعی انجام می‌گیرد. یکی از فرضیات درمورد منشاء تاریخی این غار بیانگر این است که درساخت آتشکده نیاسر از سنگ‌های تراشیده شده حاصل از کندن غار استفاده شده است. احتمالاً زمان حفر غار، پیش از ساخت آتشکده بوده است.


     غار از سه طبقه شامل دو کانال، یک کانال حلقه‌ای‌‌شکل و یک کانال افقی تشکیل شده است. طول راهروها و اتاق‌های غار پیچیده نیاسر، تقریباً 650 متر با 45 چاه با عمق 118 متر است. غار از 23 اتاق با اندازه‌های مختلف با مساحت کلی 176متر مربع تشکیل شده است. نکته جالب آن است که هوای داخلی غار درهیچ نقطه‌ای تغییر عمده پیدا نمی‌کند و حتی در عمیق‌ترین نقطه غار به خاطر ورودیهای متعدد، هوای تازه جریان دارد.
    تردد در داخل غار نیاسر بسیار مشکل است و در بسیاری از مسیرها بایستی به‌حالت خزیدن حرکت کرد و بلند‌ترین نقطه غار یک متر و هفت سانت است.
     حمام تاریخی و آسیاب آبی از دیگر آثار تاریخی این شهر هستند که نظر کارشناسان و تحقیقات به‌عمل آمده و نوع معماری به کاررفته در این بنا حکایت از آن دارد که این حمام و آسیاب در دوره صفویه بنا نهاده شده و وجه تسمیه آن نیز به همان دلیل است.
    
     آیین قالیشویی 


    باغ تالار از آثار جالب و دیدنی شهر نیاسر است که در‌ختان کهنسال و بس رفیع آن زبانزد خاص و عام است. درختان سر به فلک کشیده و بسیار زیبا و دل انگیزی در این باغ قدیمی وجود دارد که از آب چشمه‌ اسکندریه سیراب می‌شوند. همچنین عمارت بسیار زیبا و بدیعی در این باغ بنا نهاده شده که به کوشک تالار معروف است.
    شهر نیاسر یکی از مراکز سکونتی کهن سرزمین ایران است. آثار و بقایای بسیار همچون چارتاقی و غارنشینی و لایه زیرین آن نشانگر وجود تمدن و انجام مراسم و آیین‌های کهن است. با ورود اسلام به ایران و مسلمان شدن ساکنان منطقه، برخی از آیین‌های کهن تداوم یافته و یا در قالب مراسم اسلامی و مذهبی نمود یافته‌اند.
    از مهمترین مراسم آیینی منطقه در شهر نیاسر می‌توان به اجرای مراسم آیینی قالیشویان در مشهد اردهال در جمعه دوم مهرماه هر سال، سوگواری امام سوم شیعیان در دهه محرم، مراسم آیینی روز 21 ماه مبارک رمضان و ... اشاره کرد.
    اگر برای سفر به کاشان رفتید، در 35 کیلومتر مانده به این شهر زیبا، سری به نیاسر بزنید، پشیمان نخواهید شد...
    


  
  

                                                                 خاطرات کودکی


    
    
    
    حدود02، 24 سال پیش، شبکه‌های تلویزیونی به شکل حالا، 5، 6 شبکه نبود و اصلا شبکه استانی در کار نبود، تنها دو شبکه اول و دوم بود و میلیون‌ها بییننده و هزاران تقاضا... برنامه‌های تولیدی بسیار کم بود و خرید فیلم‌های سینمایی خارجی هم به دلیل محدودیت بودجه، بسیار کم پخش می‌شد، از این‌رو اگر سریالی و یا گهگاهی فیلمی پخش می‌شد، افراد زیادی پای جعبه جادویی می‌نشستند... تا جایی که به علت کمی برنامه‌های سرگرم کننده، حتی کارتون‌هایی که برای بچه‌ها هم پخش می‌شد، بزرگترها را پای تلویزیون می‌نشاند... نمی‌دانم یادتان است، یا نه؛ بچه‌های آن زمان، درحال حاضر دهه سی زندگی خود را می‌گذرانند و بزرگترها هم احتمالا در دهه 50 و 60 عمر خود هستند.به طور حتم
کارتون‌هایی چون پلنگ صورتی، مورچه و مورچه‌خوار، باخانمان، هاکلبری‌ فین، هاچ زنبور عسل، بل و سباستین، مارکوپولو، گوریل انگوری، بامزی، پسر شجاع، پینوکیو، بلفی و لی‌لی‌بیت، حنا، سرندپیتی، مهاجران و... را به یاد دارید. با یادآوری این کارتون‌ها به روزهای گذشته می‌رویم، روزهایی که برای خیلی‌ها، خاطرات خوبی به ارمغان داشت. می‌خواهیم سلسله‌وار اشاره‌ای به این کارتون‌ها داشته باشیم... کارتون‌هایی که ما را ساعات زیادی پای جعبه جادویی‌ می‌نشاند، شما را چه‌طور؟
     «مهاجران» را به طور حتم به یاد دارید، این کارتون به کارگردانی «هیروشی سایتو» معروف‌ترین کارگردان ژاپنی و جهان در ساخت کارتون و انیمیشن در سال 1982 ساخته شد و موضوعی خانوادگی داشت. این کارتون، زندگی یک خانواده اروپایی را روایت می‌کند که به استرالیا می‌روند، به کشوری تازه تاسیس... شخصیت‌های اصلی این داستان را سه خواهر به نام لوسی می، کیت وکلارا هستند، آنان در آن کشور با بومیان سرخپوست، باحیوانات عجیب و غریب و همچنین با شخصی بداخلاق به نام آقای «پتی‌بل» که یک سگ بدجنس دارد آشنا می‌شوند و مجبورند هر روز او را ببینند. مهاجران 25 سال پیش در 05 قسمت 24 دقیقه‌ای تهیه شده بود، که البته 22 سال قبل برای اولین بار در ایران پخش شد. مجموعه‌ دیگر «حنا» بود، این کارتون هم به کارگردانی هیروشی سایتو و محصول کشور ژاپن است که به داستان یک دختر بچه در کشور فنلاند می‌پردازد و داستان‌های او را در یک مزرعه روایت می‌کند، او منتظر مادرش است که برای کار به آلمان سفر کرده، اما بروز جنگ اول جهانی اجازه نمی‌دهد تا مادر برای او و پدر و مادرش در مزرعه پول بفرستد، همچنین نمی‌تواند به کشورش بازگردد. از این رو حنا مجبور می‌شود به مزرعه‌ای دور از پدربزرگ و مادربزرگ برود و در آن‌جا به کار مشغول شود. اما اخلاق خوبش باعث می‌شود که در دل همه افراد آن مزرعه پرجمعیت جا باز کند. حنا در سال 1984 در 49 قسمت 24 دقیقه‌ای ساخته شده. اما مجموعه دیگر که بسیار پرطرفدار بود، مجموعه «بنر»بود که داستان یک سنجاب را به تصویر می‌کشید،... این مجموعه محصول مشترک ژاپن و آلمان بود که توسط ارنست تامپسون در سال 1979، در 26 قسمت ساخته شد... در این مجموعه دیدیم که سنجاب کوچولویی پس از به دنیا آمدن، از بخت بدش به دست انسان‌ها گرفتار می‌شود و در هر قسمت آن اتفاق جدیدی برای او می‌افتد. انسان‌ها سنجاب را به دست گربه می‌دهند تا گربه او را بخورد، اما دل گربه به حال او می‌سوزد و او را به فرزندی قبول می‌کند و نامش را «بنر» می‌گذارد. آنها روزهای خوشی را با هم می‌گذرانند، اما مزرعه آتش می‌گیرد و بنر از مادر گربه‌اش جدا می‌شود و ناچار به جنگل فرار می‌کند، اما با محیط و حیوانات آن‌جا آشنا نیست و...مجموعه دیگری که باید به آن اشاره داشت، «دختری به نام نل» بود، دختری انگلیسی که با پدربزرگش به دنبال مادرش می‌رود، این کارتون هم مثل خیلی دیگر از کارتون‌ها محصول کشور ژاپن است، یکی از شخصیت‌های به یاد ماندنی آن مجموعه برادر نل بود که موهای بسیار بلندی داشت و او از دور مراقب خواهر و پدربزرگش بود والبته جعبه موسیقی...
     یک کارتون دیگر که طرفداران خیلی زیادی داشت، خانواده دکتر ارنست بود، یک خانواده سوئیسی که در مسیر استرالیا، کشتی‌شان غرق می‌شود و آنها به جزیره‌ای دورافتاده می‌روند، تنها همزیست‌شان درآنجا، حیوانات هستند، این مجموعه شبیه داستان مجموعه مهاجران بود، با این تفاوت که در مهاجران خانواده سالم به مقصد می‌رسند و در آن‌جا

مشکلاتشان شروع می‌شود، اما خانواده دکتر ارنست که با کشتی قصد داشتند به استرالیا بروند در راه گرفتار، طوفان می‌شوند و به ناچار وارد جزیره‌ای ناشناخته می‌شوند.شخصیت اصلی این خانواده، دختری ده‌ساله به نام «فلون» است، آنها باید خود را با طبیعت وفق دهند و امید به نجات داشته باشند، کارتون «خانواده دکتر ارنست» پر از نکات آموزنده است و به زنده بودن امید در انسان‌ها می‌پردازد، کارتونی که در سال 1983 توسط شرکت نیپون، همان شرکت معروف ژاپنی تولید شد... البته نام اصلی این کارتون «فلون در جزیره شگفت‌انگیز» بود. کارتون معروف بعدی، نامش «رامکال و استرلینگ» بود، که به داستان پسر بچه‌ای می‌پرداخت که با یک «راکن» که نامش را رامکال گذاشته بود، ارتباط حسی شدیدی برقرار کرده بود، آن دو هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شدند، اما سرانجام استرلینگ (پسربچه) باید از رامکال جدا می‌شد، در همین زمان، رامکال به مزرعه ذرت همسایه یورش می‌برد و دشواری‌های زیادی را به وجود می‌‌آورد. این کارتون در سال 1977 در 52 قسمت 24 دقیقه‌ای توسط هیروشی‌ سایتو تولید شد. کارتون دیگری که بسیار پرطرفدار بود، کارتون «بارباپاپا» است، داستان این مجموعه داستان بارباپاپا و باربامامان را روایت می‌کند که هفت فرزند دارند، فرزندانی به رنگ‌های زرد، سبز، نارنجی، سیاه، ارغوانی، آبی و قرمز که به هر شکلی در می‌آیند، این مجموعه در سال 1975 در چهل قسمت تهیه شده و محصول کشور فرانسه است. کارتون بارباپاپا در بیش از هفتاد کشور پخش شد. کارتون بعدی که بسیار پرطرفدار بود این بار درباره یک شخصیت ژاپنی است و در سال 1975 به کارگردانی «کی‌میو یابوکی» در 298 قسمت تولید شد و به مدت هفت سال در ژاپن به صورت هفتگی پخش شد. «ای‌کیو» در واقع پسر یک امپراتور بود، اما حکومت از دست آنان خارج شد و از قدرت آنان کاسته شد، از این‌رو مادرش او را به یک معبد می‌فرستد، او در معبد بسیار زود پیشرفت کرد و هر کاری که به او می‌سپارند از خود خلاقیت نشان می‌دهد، هر زمانی هم که عقلش به جایی قد نمی‌داد، دو انگشتش را روی سرش می‌چرخاند و شروع به فکر کردن می‌کرد و سرانجام راه حلی برای آن می‌یافت.
     بلفی و لی‌لی بیت، همان مردمان سرزمین کوچولوها، یکی دیگر از کارتون‌هایی بود که ما را به دوران کودکی‌مان می‌برد... داستان‌ بلفی و لی‌لی‌بیت در یک دهکده کوچک به وقوع می‌پیوندد، چند بچه کوچک و حیوان، شخصیت‌های اصلی این مجموعه را رقم می‌زنند، بلفی در سال 1980 در 26 قسمت ساخته شد. این مجموعه محصول مشترک ژاپن، ایتالیا و فرانسه بود.دیگر مجموعه به یادماندنی آن روزها، «باخانمان» بود که طرفدارانش، بیش از دیگر مجموعه‌ها بودند... باخانمان در سال 1978 در 53 قسمت 24 دقیقه‌ای ساخته شد، باخانمان، داستان دختری است که پس از مرگ مادر باید یک زندگی جدید و البته تنها را تجربه کند.دیگر مجموعه پربیننده، بامزی قوی‌ترین و مهربان‌ترین خرس دنیاست به کارگردانی رون آندریا‌سون که در سال 1966 ساخته شد، ساخت این کارتون به 41 سال قبل برمی‌گردد.«بامزی» خرس قهوه‌ای مهربانی است که با خوردن کوزه‌ای از عسل که مادربزرگش برای او تهیه می‌کند، قدرت دوچندانی می‌گیرد و به افراد مختلف کمک می‌کند و با افرادی که حرف زور می‌زنند و سعی می‌کنند حق دیگری را بخورند مقابله می‌کند.شخصیت بامزی به سرعت در اروپا و آمریکا گسترش یافت و مورد توجه بچه‌ها قرار گرفت.«بچه‌های آلپ» کارتونی دیگر بود که در سال 1983 توسط پوزوکوسبا در 48 قسمت ساخته شد. «آنت» دختر نوجوان، برادری به نام «دنی» دارد، آنها با پدرشان در مزرعه‌ای در دامنه آلپ زندگی می‌کنند و مادرشان پس از به دنیا آوردن دنی کوچولو می‌میرد. در همسایگی آنها لوسین با خانواده‌اش زندگی می‌کند که با آنت خیلی صمیمی است.داستان به نیمه راه که می‌رسد، طی یک حادثه دلخراش دنی از پرتگاهی می‌افتد و فلج می‌شود، مقصر لوسین شناخته می‌شود و پس از این حادثه لوسین و آنت، دوستی‌شان به نفرت تبدیل می‌شود.اما مجموعه پرطرفدار «پسرشجاع»، در سال 1975، در 26 قسمت 30 دقیقه‌ای ساخته شد... این مجموعه ماجراهای یک سگ آبی جوان و شجاع را بازگو می‌کرد که هر زمان دوستانش به دردسر می‌افتادند، او نجات‌دهنده آنها می‌شود. درسال‌های 64- 1363شمسی، شخصیت‌های اصلی این کارتون بسیار معروف بودند مثل، خانم کوچولو، خرس مهربون، شیپورچی، خرس قهوه‌ای و پدر پسر شجاع.مجموعه سرندپیتی به کارگردانی «سونهی‌سا ایتو» که در سال 1983 در 26 قسمت تولید، مجموعه‌ای دیگر بود که در دهه 60 شمسی، از تلویزیون پخش شد. داستان این مجموعه درباره یک بچه به نام کنا و یک موجود عجیب مثل پری دریایی بود، آنها با نجات دادن حیوانات جزیره، محبوب اهالی جزیره می‌شوند. دیگر کارتون‌های به یاد ماندنی از دیگر کارتون‌های به یاد ماندنی آن زمان باید سندباد، گالیور، پینوکیو، پت پستچی، هاکلبریفین، رابین‌هود، معاون کلانتر، مورچه‌ و مورچه‌خوار، پروفسور بالتازار، سایمون در سرزمین نقاشی، لولک و بولک، واتو واتو، افسانه سه برادر، یوگی و دوستان، پت و مت، مزرعه سبزیجات، دهکده حیوانات، پلنگ صورتی، یوگی و دوستان، مسافر کوچولو، دوقلوهای افسانه‌ای و... اشاره داشت که هنوز هم پس از حدود 20 سال و اندی از زمان اولین پخش آنها، در خاطر همه ما باقی است و به این راحتی‌ها از بین نمی‌رود، چندی پیش بزرگ‌ترین شرکت انیمیشن‌سازی در دنیا که همین شرکت نیپون در ژاپن است، طی یک آمارگیری متوجه شد، که کارتون‌های دهه 70 و 80 میلادی طرفداران بیشتری داشت، تا کارتون‌های حال حاضر که بیشتر به شکل سه بعدی و بسیار تخیلی ساخته می‌شود.شاید برایتان جالب باشد بدانید که تاکنون در دنیا هیچ کارتونی مانند کارتون فوتبالیست‌ها، پرطرفدار و پربیننده شناخته نشده، تا جایی که در بیش از 120 کشور جهان به زبان‌های گوناگون به نمایش درآمد. 

منبع : ksabz
    


  
  
                                                                      فغــان کلیســا از فساد همجنس‌‌گرایــان
    
    
    چندی پیش کلیسای انگلیس، هشدار داد که قانون جدید برابری در این کشور، مسیحیان را از حق آزادی بیان محروم می‌کند.
    در این‌باره شورای اسقف‌های اعظم در انگلیس، اعلام کرد که با تصویب لایحه برابری مجردها مجبور خواهند شد، مراسم ازدواج همجنس‌گرایان را انجام دهند، مسیحیان از حق به چالش کشیدن همجنس‌گرایان محروم می‌شوند و کلیسا نیز محل آموزش نحوه زندگی به همجنس‌بازان خواهد شد.لایحه پیشنهادی مشورت و مذاکره درباره آن در این ماه پایان می‌یابد، تلاش برای ساده سازی 40 سال تدوین قانون در انگلیس برای مبارزه با تبعیض جنسی، نژادی و معلولیت شده است.

    شورای اسقف‌های اعظم در انگلیس درباره مسائل راهبردی کلیسا هشدار داد که این قانون در جهت محدود ساختن آزادی بیان و اجرای زورمندانه دنیاگرایی است که در اقدام به اصول دینی شکست خورده است.
    «ایونینگ استاندارد» چاپ لندن، می‌نویسد: سازمان‌های مسیحی و انجمن‌های خیریه دینی با تهدیدهای واقعی برای اجرای مراسم مذهبی چون نیایش پیش از غذا یا استفاده از نمادهای دینی روبه‌رو هستند.هشدار کلیسای انگلیس در حالی مطرح می‌شود که بر اساس آیین‌نامه جدید پارلمان این کشور در سال جاری به همجنس‌بازان این امتیاز داده شده، مسیحیانی که همجنس‌گراها را از کلیسا می‌رانند را به دادگاه بکشانند... چرا که کلیسا‌های انگلیسی از جمع شدن همجنس‌گرایان به شدت جلوگیری می‌کرد، اما حال قانون جدید، اجازه می‌دهد آنان به کلیسا بروند.این در حالی است که طی سی سال اخیر به ویژه پس از سال‌ 2000 میلادی، انجمن‌های زیادی از همجنس‌گرایان در سراسر اروپا و آمریکا تشکیل شده است. حتی بسیاری از دولتمردان با استفاده از قانون آنها سعی کردند به مقاصد خود برسند، درست مانند نخست‌وزیر اسپانیا که در تبلیغات انتخابی خود، می‌گفت: اگر من رییس‌ دولت بشوم، ازدواج همجنس‌گرایان را رسمی می‌کنم و این را در شماره گذشته برایتان نوشتیم که پاپ بندیکت رهبر کاتولیک‌های جهان به خانواده‌های غربی هشدار داد که بنیان‌های خانواده سست شده است و آمار طلاق و تعداد فرزندان نامشروع هم بدین شکل افزایش یافته است، تا جایی که در حال حاضر طبق آخرین آمارها، در اروپا از هر سه کودک، یک کودک نامشروع به دنیا آمده است... حال بجز این گونه مسائل، باید همجنس‌گرایی را هم اضافه کرد، زندگی یک زن با زنی دیگر، مردی با مرد دیگر که در سال‌های اخیر تعدادی از دولت‌ها در مجلس خود ازدواج آنان را رسمی کرده‌اند... این همان جوامعی هستند که می‌گویند، ما متمدن هستیم و ما باید برای جهان تصمیم بگیریم... جامعه‌ای که ازدواج یک مرد با مرد و یک زن با زن را رسمی می‌کند و زور رهبران مذهبی هم به دولتمردان نمی‌رسند که چرا شما چنین ازدواج‌هایی را که خلاف دین خداست را رسمی می‌دانید...
    
    اسپانیا با وجود مخالفت شدید کلیسای کاتولیک این کشور، از بلژیک و هلند در قانونی کردن ازدواج همجنس‌‌گرایان پیروی کرده است...بر اساس قانون جدیدی که در پارلمان اسپانیا به تصویب رسیده، زوج‌های همجنس‌گرا، همچون دیگر زوج‌ها می‌توانند کودکان را به فرزندی بپذیرند.سنای اسپانیا هم با اقدام پارلمان ازدواج همجنس‌‌گراها را قانونی کرد. «استنلی کرتز» دکترای انسان‌شناسی اجتماعی از دانشگاه هاروارد که در حال حاضر پژوهشگر موسسه هوور دانشگاه استانفورد است، تحقیقات کاملی در مورد از بین رفتن بنیان‌ خانواده در جهان غرب انجام داده که در گوشه‌ای از آن به همجنس‌گرایان اشاره کرده است...دکتر کرتز می‌‌گوید: ازدواج در اسکاندیناوی (کشورهای شمال اروپا، شامل سوئد، نروژ دانمارک و فنلاند) به آرامی در حال مرگ است، اکثر کودکان در نروژ و سوئد نامشروع متولد می‌شوند و شصت درصد فرزندان اول در دانمارک، والدین‌شان ازدواج نکرده‌اند. این کشورها به مدت یک دهه یا بیشتر مفهومی معادل ازدواج همجنس‌گرایان را به طور کاملا یکسان داشته‌ ازدواج همجنس‌گرایان، روند موجود در اسکاندیناوی برای جدایی مفهوم ازدواج را تشدید و تقویت کرده است. بحث ازدواج همجنس‌گرایان در نروژ به طور جدی از اوایل دهه 90 جریان پیدا کرده تا جایی که تصویب ازدواج همجنس‌گرایان باعث تقسیم و تضعیف کلیسای لوتری در نروژ شد. ضمن آن‌که نرخ تولدهای نامشروع نروژ با سرعت فزاینده‌ای نسبت به گذشته دانمارک افزایش پیدا کرده است. کرتز می‌گوید: ازدواج همجنس‌گرایان در اروپا و آمریکا، اقتدار کلیسا را به ضعف کشانده و از آن‌جا که کلیسا نمی‌تواند در این مورد تصمیم جدی بگیرد و زورش بر دولت‌ها نمی‌چربد عموم مردم به این باور پیوند که از دست کلیسا کاری ساخته نیست.کرتز می‌گوید: سوئد رهبر جهان در انحطاط خانواده است و ایالات متحده آمریکا در مقام دوم این مسابقه است. سوئدی‌ها کمتر ازدواج می‌کنند و نسبت به هر کشور صنعتی دیگری بچه‌های نامشروع بیشتری به دنیا می‌آورند، اما آمریکایی‌ها در مورد طلاق پیشگام جهان هستند. گرچه باید اشاره داشت، در انگلیس هر دوی این انحطاط‌های خانواده به نسبت زیاد به چشم می‌خورد و انگلیس را در رده سوم جای داده است.درباره ایالت‌های چهل تکه آمریکا باید اشاره داشت که در برخی از ایالت‌ها، ازدواج همجنس‌‌گرایان قانونی و در برخی دیگر نیز غیرقانونی است، ایالت‌های تکه‌تکه آمریکا به طور عملی انتقال به سیستم فرهنگی همجنس‌گرایی‌ را تضمین می‌کند. سینما و تلویزیون، بدون توجه به مرزهای ایالتی به استقبال ازدواج همجنس‌گرایان می‌روند و تاثیرات فرهنگی آن در سطح ملی خواهد بود.محققان غربی می‌گویند متاسفانه ازدواج‌ همجنس‌‌گرایان بخشی از فرهنگ غرب شده است، شاید برایتان جالب باشد که در زمان حکومت بوش در آمریکا که تنها یکسال دیگر به پایان آن باقی است، عده‌ای از فرماندهان ایالت‌های مختلف، خواهان آزمایش قانونی کردن ازدواج همجنس‌گرایان بودند... جامعه‌شناسان می‌گویند: یکی دیگر از عوامل رشد نکردن جمعیت در کشورهای غربی، این است که ازدواج همجنس‌گرایان به شدت افزایش پیدا کرده است و اگر وضع به همین منوال پیش برود تا دو دهه دیگر باید با کلمه «خانواده» در جهان غرب خداحافظی کرد.همان جهانی که روزی لیبرالیسم را برای هر جامعه‌ای مفید می‌دانست، اما همین لیبرالیسم، به بهانه آزادی، بی‌بند و باری تا نهایت آن را ترویج کرد. 
    

  
  

                                         استقبال بی‌سابقه از اسلام در اروپا


    
     پروفسور رافائل ایزرائیلی استاد دانشگاه عبری در رژیم اشغالگرقدس با اشاره به این‌که در دو دهه گذشته تنها در دو کشور فرانسه و انگلیس، بیش از صد هزار نفر به اسلام مشرف شدند، احساس نگرانی کرد و از این‌که گسترش اسلام در اروپا باعث تغییر چهره این قاره در جهان می‌شود، ابراز نگرانی کرد.

    او می‌گوید: در حال حاضر بیش از سی میلیون نفر از جمعیت 380 میلیونی اروپا، مسلمان هستند که این رقم تا 25 سال آینده به دو برابر افزایش خواهد یافت. او در ادامه می‌نویسد: علت مخالفت اتحادیه اروپا با پیوستن ترکیه به این اتحادیه، نگرانی مقامات اروپایی از گسترش اسلام در این قاره است. چرا که پس از پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا، جمعیت مسلمان این قاره به صد میلیون نفر افزایش خواهد یافت.
    و یکی دیگر از دلایل نگرانی این مورخ از گسترش اسلام این است که به عقیده او در صورت گسترش اسلام، مقامات اتحادیه اروپا ملزم خواهند بود در پارلمان اروپا از حقوق اقلیت مسلمان این قاره نیز حمایت کنند.
    ایزرائیلی ادعا می‌کند: مسلمانان احتمالا در آینده‌ای نزدیک در ساختار دولتی کشورهای اروپایی، نقش تعیین‌کننده‌ای خواهند داشت، وی همچنین با اشاره به این‌که گسترش اسلام در قاره اروپا در همه زمینه‌ها تاثیرگذار خواهد بود، مدعی شد که اروپاییان باید نگران این مسئله باشند.
    این مورخ به دیگر دولتمردان کشورهای اروپایی هشدار داد که به هر نحوی شده از گسترش اسلام در اروپا جلوگیری کنند.
    شاید به این خاطر باشد که معمولا اروپایی‌ها با استفاده از «رسانه» سعی در تخریب مسلمانان و اذهان عمومی دارند که البته همیشه بنگاه‌های صهیونیست یک پای قضیه هستند. در یک سال اخیر دیده شده که روزنامه‌های اروپایی و در صدر آن دانمارک علیه مسلمانان مطالب تخریبی می‌نویسند، کاریکاتورهای اهانت‌آمیز چاپ می‌کنند و با ساخت فیلم‌ها و سریال‌ها، مسلمانان را بد جلوه می‌دهند تا عموم مردم اروپا دیدشان نسبت به مسلمانان تغییر کند.
    اگر به یاد داشته باشید، دو سال پیش بود که یک فیلمساز هلندی فیلمی اهانت‌آمیز در مورد مسلمانان به تصویر کشید که البته پس از مدتی، این فیلمساز توسط یک جوان مراکشی متعصب کشته شد. بیست و چند سال پیش، سلمان رشدی، بدترین اهانت‌ها را در کتابی تحت عنوان آیات شیطانی به دین اسلام کرد که از سوی امام خمینی(ره) مرتد اعلام شد.
    کتاب‌های زیادی علیه مسلمانان نوشته شد، روزی نیست که علیه مسلمانان مطالبی در روزنامه‌های کثیرالانتشار کشورهای مختلف اروپایی، نوشته نشود. هفته‌ای نیست که یک سریال تلویزیونی پخش نشود و شخص مجرم و جنایتکار مسلمان نباشد در یک حادثه ساختگی در انگلیس، همسر و فرزندان دیوید بکام را می‌‌خواهند بربایند... که پس از دستگیری، آدم‌ربایان خود را مسلمان می‌دانند... چرا؟ به این خاطر که این تصاویر باید از تلویزیون‌های اروپایی پخش شود تا تصویر مسلمانان را خراب کنند... اما این تمام داستان نیست... هم‌مرز بودن قاره اروپا با آسیا و همچنین شمال قاره اروپا، باعث شده تا مهاجرین زیادی به کشورهای اروپایی بروند که نمونه بارز آن در اسپانیا و فرانسه به چشم می‌خورد و در بین این مسلمانان، آدم‌هایی در سطوح مختلف زندگی می‌کنند که افرادی بسیار موفق هم هستند، پزشکان، جراحان، مهندسین و همچنین ورزشکاران که در بین آنان فوتبالیست‌های معروف فرانسوی از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند، ورزشکارانی که الگوی بسیاری از جوانان اروپایی هستند و به همین خاطر اروپایی‌ها به خصوص دولتمردان از همین امر می‌ترسند... اما با تمام مسائل یاد شده باید اشاره داشت که اروپا شاهد به اسلام گرویدن افراد زیادی است.
    
     استقبال بی‌سابقه مردمان آلمان
    در بین کشورهای اروپایی، در اسپانیا، فرانسه و البته انگلیس گرایش به اسلام بسیار زیاد بود، اما در قلب اروپا، یعنی آلمان که به مردمان نژادپرست معروفند و خود را نژاد برتر می‌دانند، اخیرا گرایش به اسلام، رو به افزایش گراییده و همین امر باعث شده است تا خیلی از کارشناسان تعجب کنند... تا جایی که مرکز اصلی ثبت احوال مخصوص مسلمانان در آلمان اعلام کرد: تعداد کسانی که در این کشور اسلام آورده‌اند، به شکل بی‌سابقه‌ای در سال 2006 افزایش داشته است و چهار هزار نفر در مقایسه با هزار نفر سال 2005 آماری بی‌سابقه است این مرکز احتمال می‌دهد که این آمار در سال 2007 به هفت هزار نفر یا حتی بیشتر در سال برسد.
    العربیه خبر می‌دهد، «سلیم عبدا...» مدیر این مرکز گفت: تاکنون حداقل هجده هزار آلمانی به اسلام مشرف شده‌اند.
     عبدا... می‌گوید: بیشتر کسانی که در اندیشه اسلام آوردن بوده‌اند، اقدامشان در جهت همبستگی و مخصوصا پس از حملات یازدهم سپتامبر سال 2001 بوده است. او اضافه کرد تا سال 2010، 250 الی 300 نفر هر ساله به دین اسلام گرویده‌اند، عبدا... توضیح داد: حدود 80 درصد کسانی که مسلمان شده‌اند، مسیحی بوده‌اند، در مقابل، 02 درصد هیچ دینی نداشته‌اند، ضمن این‌که 60 درصد از این افراد نیز زن بوده‌اند.نکته دیگری که بسیار جالب است، این‌که تمامی 60 درصد زنان آلمانی پس از مسلمان شدن، سعی می‌کنند حجاب خود را رعایت کنند، این مسئله حتی برای کارشناسان آلمانی هم جالب است.
    عده‌ای از افرادی که مسلمان شده‌اند، می‌گویند: «پس از مسلمان شدن همان طور که انتظار داشتیم دیدمان به جهان تغییر پیدا کرد.»آنها می‌گویند: زمانی که می‌شنویم، عده‌ای سعی در تخریب مسلمانان دارند، بسیار ناراحت می‌شویم و سعی می‌کنیم، اعتراض خود را به گوش آنان برسانیم.
    
    «سلیم عبدا...» می‌گوید: تصور ما بر این بود که پس از سپتامبر 2001 و جو تبلیغات مخرب علیه مسلمانان، جمعیت اروپا از اسلام فاصله بگیرد، اما در کمال تعجب شاهد بودیم که این تبلیغات سوء نه تنها باعث شده که اروپاییان از اسلام فاصله بگیرند، بلکه باعث تشویق آنان به مشرف شدن به دین اسلام شده است، خوشحالم که این جمعیت متوجه شده است، خرابکاری‌ها و تبلیغاتی که علیه مسلمانان صورت می‌گیرد،تنها یک فیلم سینمایی و یک سناریوی از پیش نوشته شده بیش نیست.درست مانند حادثه یازده سپتامبر و ویرانی برج‌های جهانی...
  
  

                                                         آنها که دوباره زنده شدند


    
    
    
    داستانی که می‌خوانید واقعی و بر پایه حقیقت است. فقط خدا می‌داند چرا این اتفاق برای من افتاد و چرا من انتخاب شدم تا شاهد لطف و عشق خدا باشم.


    
    من در کانادا متولد شدم. در کودکی پدر و مادرم را از دست دادم و از آن پس دایی و زن دایی‌ام مرا مثل فرزندان خودشان بزرگ کردند. آنها همسایه‌ای به نام خانم و آقای بروک داشتند. چند سال بعد خانم بروک به شدت بیمار شد و پزشکان توصیه کردند تغییر آب‌ و هوا برای او خوب است. به همین خاطر آنها جلای وطن کردند و به پورتلند در ایالت اورگون رفتند. مدتی بعد شنیدیم که آنها افراد مومنی شده‌اند و هر شب به کلیسا می‌روند چون خانم بروک به خاطر نذر و نیاز درمان شده بود. کنجکاو شده بودم. من چندان تمایلات مذهبی نداشتم به همین خاطر یک روز تصمیم گرفتم پیش آنها بروم و ببینم چه خبر شده است. فکر می‌کنم این خدا بود که می‌خواست راه درست را به من نشان دهد و مرا در این مسیر قرار داد. خانم و آقای بروک خیلی چیزها برایم تعریف کردند ولی من قانع نشدم اما ناگهان همان‌جا کاری برایم پیدا شد و من به عنوان دستیار مهندس در یک آسیاب آبی مشغول به کار شدم.
    روز اول جولای سال 1924 اولین روز کاری من بود. ساعت، یک و نیم بعدازظهر را نشان می‌داد. ما داشتیم چند میله آسیاب را اره می‌کردیم. این میله‌ها در فاصله هفده هجده متری بر فراز رودخانه بودند و کمی پایین‌تر، رودخانه به یک دریاچه منتهی می‌شد. ناگهان من از بالای آسیاب افتادم. در مسیر سقوط، بدنم با چندین میله برخورد کرد و در انتها به رودخانه افتادم و آب مرا به دریاچه برد. وقتی سرانجام کارگران مرا پیدا کردند چهل و پنج دقیقه از سقوط من گذشته بود اتفاقاتی که می‌خوانید در همان چهل و پنج دقیقه افتاد. من در این دنیا مردم ولی در دنیای دیگری زنده بودم. هیچ زمانی هدر نرفت و من در آن چهل و پنج دقیقه بیشتر از تمام عمرم در این دنیا آموختم. یادم می‌آید که از داربست پایین افتادم و بعد... در برابر اقیانوسی از آتش ایستاده بودم. این وحشتناک‌ترین و مهیب‌ترین تصویری است که هرکس ممکن است به چشم ببیند. در کنار آن آتش آبی‌سوزان که زبانه می‌کشید و می‌چرخید ایستاده بودم. تا چشم کار می‌کرد همان بود. دریاچه‌ای از آتش. هیچ‌کس در آن نبود. افرادی را که می‌شناختم و می‌دانستم مرده‌اند در آن جا دیدم. یکی عمویم بود که وقتی سیزده سال داشتم از مصرف بیش از حد مواد مرد. دیگری پسری بود که در دوران مدرسه در اثر سرطان آرواره از دنیا رفت. او دو سال از من بزرگ‌تر بود. ما یکدیگر را شناختیم ولی با هم حرف نزدیم. آنها هم مثل من مبهوت آن آتش عظیم شده بودند. مثل این‌که نمی‌توانستند آنچه را که می‌دیدند باور کنند. چهره‌هایشان حکایت از گیجی و سردرگمی داشت. آن صحنه اصلا با کلمات زمینی قابل توصیف نیست تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که ما شاهد عینی روز قیامت بودیم. راهی برای فرار نبود. زندانی بود که امیدی برای خروج از آن نداشتیم مگر این‌که نیرویی الهی پادرمیانی می‌کرد. با خود گفتم: «اگر می‌دانستم چنین روزی هست هر کاری می‌کردم که از آن خلاص شوم ولی حیف...» در همان وقت فرشته‌ای را دیدم که به سوی ما می‌آمد. فورا او را شناختم. او چهره ای محکم، مهربان و پرعطوفت داشت. از هیچ چیز نمی‌ترسید. امید بزرگی در دلم رخنه کرد. دانستم او تنها کسی است که می‌تواند منجی من باشد. با خود گفتم: «اگر فقط به سوی من بیاید و نگاهی به من بیندازد، مرا رها خواهد ساخت. او می‌داند چه کار کند.» او به جلو قدم برمی‌داشت ولی به من نگاه نمی‌کرد. ناگهان درست قبل از آن‌که از کنارم بگذرد برگشت و نگاه عمیقی به من افکند و همان یک نگاه کافی بود. یک ثانیه بعد من برگشته بودم. روحم وارد بدنم شد. می‌توانستم صدای دعاهای خانم بروک را بشنوم و بالاخره چشمانم را باز کردم.
    
    
    پم و تجربه‌ای رویایی
    
    داستان زیر در شماره ماه آگوست سال 2003 در نشریه «ریدرز دایجست» به چاپ رسید. مورد «پم» موردی است که تمام قوانین را کنار می‌زند و نشان می‌دهد دلایل شیمیایی و فیزیکی همیشه هم قطعی عمل نمی‌کنند. هر انسان متفکری با خواندن داستان پم و داستان‌هایی از این قبیل به این نکته می‌رسد که روح «شناختی» است و حتی مرگ هم پایان راه آن نیست.
    «پم رینولدز» 35 ساله و مادر سه فرزند در تابستان سال 1991 به خاطر تورم خطرناکی در مغز روی تخت جراحی دراز کشیده بود. دکتر «رابرت اسپتزلر» رییس «انستیتوی اعصاب بارو در «فونیکس» روی مغز او کار می‌کرد و چندین دستگاه حساس، علائم حیاتی او را کنترل می‌کردند. چشمان پم با چسب بسته شده و او کاملا بی‌هوش بود. کمی بعد از این‌که دکتر «اسپتزلر» اره جراحی را روشن کرد تا جمجمه او را سوراخ کند، پم خود را خارج از جسمش و بر فراز تخت، شناور یافت.
    او از بالای شانه‌های جراح تمام مدت بدن بی‌حرکت خود را می‌دید. پم از همان بالا می‌دید که دکتر جراح با اره‌ای که او فکر می‌کرد مسواک برقی است روی جمجمه‌اش کار می‌کند و بعدها تمام آن اتفاقات و گفتگوهای داخل اتاق عمل را موبه‌مو تعریف کرد. کمی پس از آغاز عمل جراحی، دکتر «اسپتزلر» گفت که خون بدن پم کم شده است و وضعیت او بحرانی و خطرناک است. همان وقت بود که تمام دستگاه‌ها اعلام کردند پم مرده است و هیچ علائم حیاتی ندارد.
    پم از اتاق جراحی خارج شد و خود را در آستانه تونلی مشاهده کرد که انتهای آن می‌درخشید. در پایان این تونل پم فامیل‌ها و دوستانش را دید که در انتظار او هستند. تمام آنها را می‌شناخت همان عزیزانی بودند که زمانی تک تک آنها را از دست داده بود و در فراق آنها گریسته بود. در میان این دوستان و آشنایان مادربزرگش را دید. مادربزرگی که او را می‌پرستید و مرگ او برایش از همه سخت‌تر بود. از دیدن آنها از شادی لبریز شد. مادربزرگ چهره بشاشی داشت. انگار جوان شده بود. تمام نگرانی‌ها و ناراحتی‌ها از جان پم رخت بربستند و او یک آن آرامش غیرمنتظره‌ای را تجربه ‌کرد. دوست داشت تا ابد در آن‌جا بماند. عمویش را دید. عمو به طرف پم آمد و در نگاه عمیقش به او فهماند که باید برگردد. پم علاقه‌ای به این کار نداشت. از بودن در میان آنها لذت می‌برد ولی ‌گویی چاره‌ای نبود. باید برمی‌گشت و برگشت. بازگشت دوباره برای پم احساسی خاص و دردآلود به همراه داشت. انگار ناگهان او را به استخری از یخ انداخته باشند

منبع : ksabz


86/6/22::: 11:14 ص
نظر()
  
  

                                         کار در مــزرعـه


    
    
    
    
     اکنون در این جهان ما در مزرعه هستیم مزرعه‌ای که در آن باید برای جهان دیگر زراعت کرد زراعتی که بذرهای آن اراده و خواست نفس‌مان است و هستی‌مان هرگز به نیستی تبدیل نمی‌شود بلکه از طوری بودن به طور دیگربودن در حرکت است حرکتی بی‌توقف به سوی میعاد معاد که هرگز بازگشت دیگری ندارد و این همه بودن‌ها و شدن‌ها به مبداء بی‌نهایت اتصال دارد که هستی ما همواره استغنای بودن خود را از آن واقع جاودان می‌گیرد و بدون آن بودن بودنی‌‌ها قابل تصور نیست و او که در مبداء و معاد حضوری یکسان دارد همه چیز غیر از او به او وابسته است. از انسان در این مزرعه که او را دنیا می‌خوانیم چه زراعتی را امر و طلب کرده است؟ او چه توشه‌ای را برای چه سفری در این خط سیر بودنمان ضروری می‌داند؟ توشه‌ای که فساد و زوال نداشته باشد و بودنی داشته باشد که به بودنمان در این دنیا و آن جهان اثری واقعی برای نجات وکمال داشته باشد؟ تشبیه واژه‌ها در رساندن معانی مشابه برای همانندسازی بودن محدود در مزرعه دنیا موجب می‌شود تا همین واژه‌ها را برای تفهیم و تفهم به کار گیریم و از سیر بودن انسان در جهانی دیگر سخن بگوییم رفتنی حق، که از آن به مرگ تعبیر می‌کنیم، واقعیتی جز جدایی روح از بدن نیست که نقطه عطفی برای خروج از این مزرعه و ورود به جهان دیگر است پس ضرورت توجه به این مهم که در این جهان مزرعه چه کشت کنیم تا در جهان دیگر حاصل آن را برداشت کنیم و برای صاحب هستی و به محضر او عرضه کنیم، ما را به این فهم می‌رساند که چگونه زیستن را چگونه بیاموزیم. از خود، از جامعه خود، از مزرعه خود بیاموزیم؟ یا این‌که فراتر از همه اینها و از خود و آنچه که به خود وابسته است خارج شویم و به کانون دیگری غیر از خود توجه کنیم؟ او همان کسی است که هستی را به ما و مزرعه ما بخشیده و به ما چگونه زیستن را از طریق پیام و پیام‌رسانان ابلاغ کرده است و ما پیام‌رسانان و شارحان پیام مبداء اعلی را چگونه در مصداق بشناسیم؟ مدعیان پیام و شرح آن فراوانند آشفتگی مزرعه در کشت بذرهای پیشنهادی به حد فتنه رسیده است و بشر مفتون و متحیر و سرانجام سرگشته از این‌که به کدام مدرسه زراعت برود و تحصیل علم زراعت را برای گذر عمر در این مزرعه بکند صداها و نداها از همه طرف‌های این مزرعه به گوش می‌رسد همه مدعی سعادت و عدالت هستند همه از جنگ و خونریزی در این مزرعه گریزانند همه می‌گویند برای صلح و سازش، همسایگان را در مزرعه به نشست و گفتگو می‌خوانیم ولی شما صدای انفجار می‌شنوید و صحنه‌‌‌های خون می‌بینید و انسان یعنی خود انسان، دشمن انسان در این مزرعه است درندگی انسان به چنگ و دندانش نیست بلکه به تیزی تیغ و انفجار باروت است که به یکباره ده‌ها و بلکه صدها و هزارها انسان را در همین کشتزار دنیا به خاک و خون می‌کشد و همین زراعت جمعی از انسان‌هاست که با ظاهری آراسته و با باطنی ناساخته ادعای ساختن غیرخود و جهان بیرون خود را دارند و این باطن همان مزرعه خود است که ابتدا باید در او کار کرد و آن را ساخت و آلودگی‌های آن را پاک کرد و بعد از پاکی باطن و درون خود به غیرخود و جهان غیرخود پرداخت و مزرعه جهان کنونی را به بذرهای اراده صاحب آن، زراعت کرد تا حاصل اثر را در جهان دیگر درو کرد و چه زود انسان از این مزرعه خارج می‌شود و در بیرون از آن به حاصل عملکرد خود می‌نگرد و با آه و افسوس،تاسف بر ایام از کف رفته می‌خورد که چگونه هستی خود را در مزرعه دنیا همان محل کشت و کار به عبث و بیهودگی سپری کرده است و چه بسا مرتکب خیانت و جنایت هم شده است و اکنون در جهان دیگر با دستانی تهی به محضر صاحب هستی، خجل ، شرمسار ، سرافکنده و محکوم به انجام مجازات بازداشتی جهان برزخ به انتظار حکم قطعی سرای جاودان سیر هستی باقی‌ می‌ماند و اضطراب وجود خود را برای حکم نهایی به خلود در نار یا نعمت هرگز از خودش دور نمی‌بیند جهان چیزی جز مجموعه‌ای از بودنی‌ها نیست و بودنی‌های این جهان که مزرعه نامیده می‌شود جهان عمل و جهان کار است و کار و عمل حاصل بذری است که در نهاد انسان به اراده، تجلی پیدا می‌کند و با کشت و بروز آن در دنیا، عمل و کار انسان به بار می‌نشیند و در جهان دیگر انسان نتایج اعمال و کارهای خود را به ثواب یا عقاب برداشت می‌کند و این خط سیر بودن انسان در کنار سایر بودنی‌ها در این جهان و آن جهان است همان طور که قبل از آن نیز انسان در دنیای جنینی خود، بودنی در کنار سایر بودنی‌ها داشته است و همان طور که قبل از آن هم به طوری بودنش در خط سیر بودن به اعماق تاریخ هستی، اتصال و استمرار پیدا می‌کندو هرگز عدم در مسیر بودن وقوع نمی‌یابد. پس با قدرت عقل چگونه زیستن را به اطاعت مالک هستی این جهان و آن جهان تنظیم کنیم تا حاصل کار و عمل‌مان را در سرای باقی به پاداش بهشت جاودان کسب کنیم و از هر فرصت و زمانی چون ماه ضیافت هستی‌بخش، هرگز از سفره تفکر برای رسیدن به چگونه زیستن بهتر برای زراعت برتر در این دنیا غفلت نکنیم.

  
  

                                                 سقــوط یــک میلیــاردر


    
    
    
    کارلوس اسلیم مکزیکی پس از 13 سال که بیل گیتس به عنوان ثروتمندترین مرد جهان شناخته می‌شد، این مقام را از او ربود. مجله فوربس می‌نویسد هر دقیقه 45 هزار دلار به ثروتش افزوده می‌شود!

    مدت 13 سال است که «بیل گیتس» موسس شرکت رایانه‌ای «مایکروسافت» بر تخت ثروتمندترین فرد جهان تکیه زده و از این بابت شهرت خاصی در جهان پیدا کرده است اما چندی پیش خبری جنجال‌برانگیز شور و غوغایی در مطبوعات جهان به ویژه مطبوعات اقتصادی به پا کرد. این خبر که «بیل گیتس» دیگر ثروتمندترین فرد جهان نیست. براساس جدیدترین گزارش از مجله اقتصادی «فوربس» یک سهامدار مکزیکی که ثروت او روز به روز در حال افزایش است این جایگاه را از «بیل گیتس» ربوده و در لیست ثروتمندترین‌های جهان عنوان نخست را از آن خود کرد. این مرد «کارلوس اسلیم» نام دارد و صاحب شرکت بزرگ «تله کام مکزیک» (تله مکز) می‌باشد که با دارایی 67/8 میلیارد دلار گوی سبقت را بعد از 13 سال متوالی از «بیل گیتس» ربود. در آخرین ارزیابی مجله اقتصادی «numoc oditteS» دارایی «بیل گیتس» 59/2 میلیارد دلار برآورده شده که به این ترتیب یک پله از جایگاه ویژه خود پایین آمده و در لیست ثروتمندترین‌های جهان مقام دوم را کسب کرده است.
    
    54 هزار دلار، هر دقیقه
    «کارلوس اسلیم» رییس شرکت بزرگ «livoMaciremA» در مکزیک است. این شرکت بزرگ‌ترین عرضه‌کننده موبایل و تلفن در آمریکای شمالی و آمریکای لاتین محسوب می‌شود. حدود ده سال پیش «اسلیم» از دارایی محدود 1/6 میلیارد دلار برخوردار بود. او با خرید و فروش سهام پرسود و شامه قوی در جذب این سهام‌ها به یک باره ثروتش افزایش چشمگیری پیدا کرد. در شروع مارس امسال، نام او در لیست ثروتمندترین‌های جهان در مجله «فوربس» پس از «گیتس» و سرمایه‌دار آمریکایی «بوفلت» در جایگاه سوم قرار داشت. وی در کمتر از دو ماه دارایی‌اش حدود چهار میلیارد دلار افزایش یافت و در لیست اصلاح شده «فوربس» در آوریل از «بوفلت» سبقت گرفت و در جایگاه دوم ایستاد. در این زمان ثروت او 53 میلیارد دلار و ثروت «گیتس» 56 میلیارد دلار برآورده شده بود.
    
    افزایش 27 درصدی سهام
    در فاصله ماه مارس تا جولای امسال ارزش سهام شرکت «livoMaciremA» که تحت مدیریت او بود 27 درصد افزایش یافت و بالا رفتن ناگهانی ارزش این سهام سبب شد که دارایی «اسلیم» 6/8 میلیارد دلار بیش از دارایی «گیتس» و به 67/8 میلیارد دلار برسد. مجله «فوربس» در ادامه گزارش خود اعلام کرد به این ترتیب دارایی «اسلیم» تنها در 14 ماه گذشته حدود 13 میلیارد دلار و به طور متوسط دقیقه‌ای 45 هزار دلار افزایش یافته است و در حال حاضر ثروت او برابر با هفت درصد تولید ناخالص ملی مکزیک می‌باشد و این در حالی است که بیش از 43 میلیون نفر از ساکنان کشور مکزیک روزانه حداکثر دو دلار درآمد دارند و بیش از یک پنجم جمعیت آن در فقر به سر می‌برند.
      
    کارلوس در 28 ژانویه 1940 در مکزیکوسیتی به دنیا آمد. پدرش در کار خرید و فروش مستقلات بود. به نوشته زندگینامه‌نویس «یو زمارتینز» کارلوس از کودکی استعداد فوق‌العاده‌ای در مدیریت و تجارت داشت. او از هشت سالگی در کنار پدرش کار می‌کرد و فنون تجارت را آموخت. در سن 13 سالگی پدرش را از دست داد و خود به تنهایی کارهای او را سر و سامان ‌داد. دارایی او در سن 15 سالگی 5523 «پزو»ی مکزیک (حدود 375 یورو) و 44 سهم از بزرگ‌ترین بانک مکزیک در آن زمان «بانامکز» بود. او با خرید و فروش سهام و شم اقتصادی قوی در معامله سهام پرسود در سن 17 سالگی میلیونر شد. زمانی که دولت مکزیک در شروع سال‌های 90 سهام شرکت «تله مکز» که انحصاری دولت بود را به بخش خصوصی واگذار کرد، «اسلیم» به واسطه رابطه خوبی که با دولتمردان مکزیکی داشت با قیمت پایین دو میلیارد دلار سهام این شرکت را از آن خود کرد. ارزش سهام این شرکت بزرگ مخابراتی امروزه در بورس 5/37 میلیارد دلار می‌باشد. «اسلیم» علاوه بر این شرکت، صاحب پاساژها، رستوران‌ها و مراکز تجاری در مکزیک می‌باشد. او در سال 1999 همسرش را از دست داد و در حال حاضر با کمک سه پسرش مستقلاتش را اداره می‌کند. «کارلوس» 67 ساله هنوز به فعالیت‌های تجاری خود ادامه می‌دهد و اعتقاد دارد انسان تا زمان مرگ بازنشسته نمی‌شود.

86/6/12::: 10:10 ص
نظر()
  
  
                                                    هشدار پلیس به سارق وسایل شخصی هدیه تهرانی
    
    
    
    
     مادر، در بیمارستان بستری است و دختر نگران حال او است... مثل خیلی از دختران ایرانی که همیشه غمخوار مادر هستند... عجله دارد، خیلی زیاد... به سوی بیمارستان می‌رود، عقربه‌های ساعت، نه شب را نشان می‌دهد، اتومبیلش را پارک می‌کند... از پله های بیمارستان بالا می‌رود، با عجله خود را به بالین مادر می‌رساند... مادر که دخترش را می‌بیند برق شادی در چشمانش می‌درخشد. تمامی مادران ایرانی همین‌طور هستند، عاشق فرزند... مادر او هم همین‌طور است... او دیوانه‌وار به دخترش عشق می‌ورزد و دختر هم به همین شکل مادر را دوست دارد... ساعتی پیش مادر

می‌ماند. حالا دیگر باید به خانه برود... از مادرش خداحافظی می‌کند، روی مادر را می‌بوسد، خود را به بیرون بیمارستان می‌رساند، اما متوجه موضوعی می ‌شود، متوجه اتفاقی که ممکن است برای هر یک از افراد این شهر بزرگ - تهران - بیفتد... با نیروی انتظامی تماس می‌گیرد و آنها را در جریان می‌گذارد... ماموران کلانتری به سرعت خودشان را به محل حادثه می‌رسانند و او می‌گوید: «اتومبیل را پارک کردم، به ملاقات مادرم رفتم، در زمان بازگشت متوجه شدم که لپ‌تاپ و دوربین دیجیتالم که محتوای اطلاعات کاری و شخصی‌ام بود را به سرقت برده‌اند، عجیب این است که به دیگر اشیای قیمتی و پول که در اتومبیل بوده، کاری نداشتند... ... آنچه که خواندید، اتفاقی بود که چندی پیش در شهر تهران برای هدیه سینمای ایران، «هدیه تهرانی» افتاد... فردای آن روز خبرگزاری ایسنا، این خبر را روی تلکس خبرگزاری‌اش می‌آورد، هدیه تهرانی در تماس با ایسنا گفت: «اتومبیلم را در پارکینگ بیمارستان پارک کردم تا به ملاقات مادرم بروم، اما پس از بازگشت، دیدم که وسایل شخصی در اتومبیلم به سرقت رفته است.» ظواهر امر نشان می‌دهد که حریم خصوصی یک بازیگر دیگر مورد تعرض قرار گرفته است... لپ‌تاپ و دوربین شخصی او که ممکن است حاوی فایل‌های خصوصی در زمینه کاری و شخصی این بازیگر توانای سینمای ایران باشد، بدین شکل به سرقت رفته... او به پلیس توضیح داده است که سارق یا سارقان هیچ اشیای قیمتی دیگری را به سرقت نبرده‌اند... آیا این اتفاق می‌تواند معنایی جز این داشته باشد که عده‌ای مراقب او بودند و چنین کاری را در فرصت به‌دست آمده، انجام دادند... یا همه‌چیز تصادفی بوده و سارق یا سارقان نمی‌دانستند که این اتومبیل از آن هدیه تهرانی بوده است... اگر سارق یا سارقان نمی‌دانستند که اتومبیل مورد نظر از آن تهرانی است و لوازم شخصی او را دزدیدند، باید آنها را در بازار به فروش برسانند، البته به احتمال زیاد آنها پس از درج این خبر در نشریات، متوجه شدند که لپ‌تاپ و دوربین دیجیتال از آن این بانوی سینمای کشور است و ممکن است آنها را دیگر در بازار نفروشند و اگر هم فروختند، خریدار با دیدن فایل‌های آن متوجه شود که این اجناس از آن هدیه تهرانی است، اما باید اشاره داشت که در هر دو صورت، سارق یا سارقان و خریدار جنس دزدی به فایل‌های خصوصی لپ‌تاپ و دوربین دسترسی خواهند داشت که امیدواریم این دو وسیله از فایل‌های خصوصی پاک باشند، چرا که در غیر این صورت خدای ناکرده ممکن است شاهد پخش فایل‌های خصوصی این هنرمند باشیم... سارق باید بداند سارق باید بداند که سرانجام در چنگال عدالت گرفتار خواهد شد و به سزای عمل خود خواهد رسید، اما آیا او می‌داند که چه آینده‌ای در انتظار دارد... در این باره فرماندهی انتظامی استان تهران، سردار «رضا زارعی» می‌گوید: متجاوزان به حریم خصوصی افراد باید بدانند که مجازات سختی در انتظار آنان است. وی می‌گوید: از زمان تصویب قانون مجازات اعدام برای متجاوزان حریم خصوصی افراد، وقوع این نوع جرایم با کاهش خوبی مواجه شده است... امیدواریم سارقان این فایل‌های خصوصی به مجازات و حکم عمل خود تا این لحظه آگاه شده باشند. وی با اعلام این مطلب می‌گوید: به هیچ عنوان نباید شک کرد، در صورتی که مجازات این گونه جرایم بالا برود، بازدارندگی آنها نیز بیشتر می‌شود. زارعی می‌گوید: وقتی فردی به خود چنین جراتی می‌دهد که وارد حریم خصوصی شهروندان شود و با آبرو و حیثیت افراد بازی کند، چه‌طور می‌توان با چنین شخصی در حد جریمه و ارشاد برخورد کرد؟ وی با اشاره به تصویب قانون تشدید برخورد با متجاوزان به حریم خصوصی افراد می‌گوید: اگر این قانون پس از تصویب نهایی در چرخه‌ اجرایی به درستی اجرا شود، بی‌‌شک با کاهش قابل ملاحظه‌ای در حوزه اینگونه جرایم مواجه می‌شویم. زارعی امنیت اجتماعی را یکی از مهم‌ترین مولفه‌های امنیت می‌داند و معتقد است اعمال مقتدرانه قانون در این حوزه می‌تواند منجر به پیشگیری قابل ملاحظه جرایم شود. فرمانده نیروی انتظامی استان تهران می‌گوید: کسی که به ناموس مردم دست‌درازی و سپس اقدام به فیلم‌برداری از عمل پلید خود کرده و با تکثیر این فیلم درآمد هنگفتی به دست‌آورده، این شخص جانی است، از این‌رو باید این جانیان به اشد مجازات محکوم شوند... زارعی می‌گوید: بحث برخورد با مجرمان منافاتی با مباحث تربیتی ندارد و وجود جرایم مختلف در حوزه‌های اجتماعی، نتیجه کم‌کاری در زمینه آموزش و فرهنگ‌سازی است... اولین و آخرین نیست در سالیان اخیر، بارها دیده شده است که پخش فیلم‌ها از مهمانی‌های خصوصی افراد که البته در بین آنها بازیگران و ورزشکاران هم بوده‌اند به شدت با آبروی آنان بازی کرده است... در سال‌های گذشته دیدیم که تصاویر چند دانشجوی دختر در کنار هم در اینترنت پخش شد و آنها را دچار مشکل کرد. حتی تعدادی از آنان اقدام به خودکشی کردند... یا پدری که پس از دیدن سی‌دی فیلم دختر خود در یک مهمانی، با او به بدترین شکل ممکن برخورد کرد تا جایی که دختر روانه بیمارستان شد... و باز هم شاهد بودیم که چگونه تصاویری از زندگی شخصی هنرمندان و ورزشکاران از جمله فوتبالیست‌ها، در اینترنت قرارگرفت... به واقع چرا این قشر از افراد باید حواس‌شان به حریم شخصی‌شان نباشد تا این گونه دچار مشکل نشوند. دکتر «ایمانی» استاد دانشگاه در این باره می‌گوید: به هر حال یک چهره معروف ورزشی یا سینمایی نمی‌تواند به‌طور مراقب اطرافش باشد، چرا که در کوچه و خیابان، صدها گوشی دوربین‌دار هر لحظه ممکن است، حرکات عادی و روزمره آنان را شکار کند... در چنین مواقعی بهترین روش این است که قانون به سختی با مجرمان برخورد کند تا درس عبرتی برای دیگران شود... ضمن این‌که این قشر از افراد جامعه‌مان، باید حواس‌شان بیشتر جمع باشد... به‌طور مثال اگر هدیه تهرانی، لپ‌تاپ و دوربین دیجیتال خود را همراه خودش می‌برد، شاهد چنین اتفاقی نبودیم و او هم دچار استرس نمی‌شد و امنیت روانی خودش را حفظ می‌کرد گرچه نمی‌دانیم که آیا در لپ‌تاپ و دوربین او فایل‌های خصوصی بود یا نه؟ اما اگر وی مراقبت بیشتری می‌کرد، این وسایل را روی صندلی اتومبیل خود نمی‌گذاشت... امیدواریم که این قبیل اشخاص بیشتر حواس خود را جمع کنند. آنچه که مشخص است، این‌که این اولین و آخرین تجاوز به حریم خصوصی افراد نیست. امیدواریم سارقان، اجناس این بانوی سینمای ایران را به او برگردانند و به درخواست پلیس هم توجه داشته باشند که آنها سخت به دنبال پیگیری این پرونده هستند... همچنین قانون، سخت‌ترین مجازات‌ها را برای مجرمان در نظر خواهد گرفت. سرنخ‌های پلیس درباره سرقت وسایل شخصی هدیه تهرانی نظر سرهنگ «داود سلطانی» معاون مبارزه با سرقت اداره آگاهی تهران بزرگ را جویا شدیم... او در این باره به همکار ما گفت: اتومبیل هدیه تهرانی، آن‌‌طور که در نشریات و خبرگزاری‌ها نوشته شده در پارکینگ بیمارستان نبوده، بلکه در یکی از کوچه‌های فرعی خیابان بلوار کشاورز پارک شده بود؛ یک پژو 206 نقره‌ای رنگ... وی در مورد مجازات سارق می‌گوید: در صورت دستگیری سارق، حکم‌نهایی با قاضی است، اما در ابتدا باید ببینیم این سارق کیست؟ سابقه‌دار است، بار اولش است، با تعقیب اتومبیل هدیه تهرانی این کار را انجام داده یا نه؟ اما در هر صورت پخش محتویات دوربین و لپ‌تاپ، مجازات سنگینی برای او خواهد داشت. سلطانی عقیده دارد: اگر هدیه تهرانی به هشدارهای پلیس که به‌طور دائم از تلویزیون در حال پخش است، توجه می‌کرد، وسایل شخصی خود را آن ساعت شب در یک کوچه فرعی داخل اتومبیل جا نمی‌گذاشت و به طور حتم حالا شاهد چنین اتفاقی نبودیم... از سلطانی پرسیدیم آیا 206 تهرانی دچار شکستگی شیشه شده که در پاسخ گفت: آن‌طور که در پرونده پیداست، سارق یا سارقان قفل اتومبیل را شکستند... وی می‌گوید: اگر اتومبیل در معرض دید بود و در یک کوچه تاریک و دنج نبود، به احتمال زیاد سارق را وسوسه نمی‌کرد. به هر حال کاری است که شده و حال باید سارق را دستگیر کنیم... وی در مورد پردازش این موضوع در نشریات می‌گوید: البته نمی‌توانم دقیق بگویم که سارق، نشریات را مطالعه کرده است یا نه، اما اگر یک درصد در نظر بگیریم که سارق با مطالعه نشریات به این موضوع پی برده، به طور حتم وسوسه می‌شود که محتویات لپ‌تاپ و دوربین او را چک کند... و با احتیاط بیشتری عمل می‌کند... گرچه باید اشاره داشته باشم که ما به سرنخ‌هایی دست یافتیم که البته نمی‌توانم آن را در جراید بازگو کنم... معاون مبارزه با سرقت اداره آگاهی تهران بزرگ در پایان می‌گوید: از سارق می‌خواهم که هر چه زودتر اموال مسروقه این بانوی سینما را باز گرداند... چرا که در غیر این صورت عواقب بدی در انتظار اوست.

تذکر : عکس تزیینی است و چهره خانم هدیه تهرانی مونتاژ است


86/4/18::: 10:44 ص
نظر()
  
  
طراحی این هواپیما به طرز چشمگیری شبیه هواپیمای جنگنده - بمب افکن «F/A 18» ساخت امریکاست که باختصار آن را «F18» می نامند.

«آذرخش» نام نخستین هواپیمای جنگنده ساخت ایران است. این جنگنده که در ایران و به روش مهندسی معکوس روی جنگنده بمب افکن «اف-5» ساخته و آزمایش شده‌ است در سال ۱۳۷۷ به تولید انبوه رسید. جنگنده آذرخش حدود 15% بزرگتر از «F-5E» است و از موتورهای «RD-33 لیولکا» نیرو می گیرد.
طراحی:
طراحی این هواپیما به طرز چشمگیری شبیه هواپیمای جنگنده - بمب افکن «F/A 18» ساخت امریکاست که باختصار آن را «F18» می نامند. بیشترین شباهت در دو سکان عمودی زاویه دار نسبت به محور طولی و صفحات جانبی در کناره های هواپیما تا کناره کابین است. گفتنی است که نمونه اولیه هواپیمای «اف- 5» دارای سکانی عمودی است و صفحات مذکور در کنار بدنه را ندارد.
بظاهر، اویونیک این پرنده دستخوش تغییرات اساسی و از سامانه های روسی در آن استفاده شده است. در کابین این جنگنده، از تجهیزات جدید  - شامل نشان دهنده های دیجیتال و نمایشگرهای LCD یا پلاسمای مایع - استفاده گسترده گردیده است . در بخش تجهیزات خدمه پروازی نیز تغییرات اساسی به چشم می خورد؛ به صورتی که از کلاههای پروازی هوشمند برای هرچه کمتر گردیدن بار کاری خلبان و افسر کمک استفاده گردیده است.

                          

نیروی پیشران:
جنگندهٔ آذرخش از دو موتور روسی «آر دی-۳۳» استفاده می‌کند. این جنگنده بیشتر برای عملیاتهای هوا به زمین طراحی شده است، ولی در کنار آن توانایی جنگ هوایی را نیز دارد. پیشرانه این هواپیما دو دستگاه موتور «۳۳ RD-» (موتور جنگنده میگ) است که از موتورهای هواپیمای اف -۵ بسیار قدرتمندتر است و امکان پرواز تا سرعتهای ۱٫۵ تا ۱٫۷ ماخ را به این هواپیما می‌دهد؛ که البته کمی کمتر از هواپیمای صاعقه است.
مقایسه با اف 5:
هواپیمای آذرخش را می‌توان جنگنده اف- ۵ دانست که در آن مساحت بالها تا حدودی افزایش یافته و موتورها و اویونیک آن با نمونه‌های جدیدتر روسی تعویض شده‌است. مشهودترین تفاوت این هواپیما با جنگنده اف- ۵ ورودی موتورهای بوضوح بزرگتر آن است که در نتیجه نصب موتور قدرتمندتر و نیاز به ورودی هوای بیشتر حاصل آمده ‌است.
همچنین، تغییرات واضحی در سکان عمودی آن پدید آمده است که می‌توان از آنها به عنوان عوامل تنظیم کننده مانورپذیری بسیار و بعضا خارج از مهار اف-۵ دانست. وزن این جنگنده در حالت عادی حدود 8 تن و در حالت حد اکثر بین 15 تا 18 تن خواهد بود. گفتنی است که این جنگنده می‌تواند حدود 4000 تا 4500 کیلوگرم تسلیحات با خود حمل کند.

                      

امکانات:
رادار این هواپیما از نوع «N-۰۱۹ME» است که در ایران بهسازی شده تا کارایی آن بر ضد اهداف زمینی افزایش یابد و برد این هواپیما نیز مانند هواپیمای صاعقه در حدود ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ کیلومتر است. این هواپیما - یعنی جنگنده آذرخش – بیشتر و در واقع برای حمله به اهداف زمینی طراحی و ساخته شده‌است و توانایی جنگ هوایی را نیز داراست که کاملاً ساخت ایران است. هواپیمای اف-5 و به تبع آن آذرخش، به سبب کوچکی، کارایی حمل مقدار کمی سوخت را دارد که باعث کوتاه شدن برد هواپیما نسبت به هواپیماهای همعصر خود (مانند اف-4) می شود. (هواپیمای اف-4 می تواند هموزن هواپیمای اف-5 سوخت با خود حمل کند.) به همین سبب، در زمان جنگ از این هواپیما بیشتر به عنوان هواپیمای گشتی شناسایی یا بمباران اهداف نزدیک استفاده می شد؛ و البته همین کمبود سوخت ویژگی درگیری با اهداف هوایی و انجام دادن جنگ هوایی یا Dog Fight را بشدت کاهش می دهد.


86/4/2::: 11:18 ص
نظر()
  
  

                                             برخورد با اراذل و اوباش!
    
    
    
              
    یکی از اراذلی که اخیرا دستگیر شده، در محله سکونت خود با ایجاد رعب و وحشت هرگاه اراده می‌کرد با مراجعه به هر خانه‌ای، دختران خانه را با خود می‌برد و خانواده‌ها هم جرات حرف زدن یا برخورد با او را نداشتند. فرد دیگری در محله خودش در ملاء عام مشروب‌خواری می‌کرده و هیچ‌کس در زمان ارتکاب این عمل حق عبور از آن محل را نداشته است. فرد مذکور را همواره عده‌ای از نوچه‌های وی همراهی می‌کرده‌اند. در موردی دیگر، اراذل و اوباش، به منزل یکی از بدهکاران خود می‌ریزند، دست و پای وی را بسته و در مقابل چشمان او به همسرش تعرض می‌کنند. دو سه شب بعد از شکایت آن مرد، مجددا چهار نفر به منزل وی می‌ریزند و به دخترش نیز تعرض می‌کنند.
     یکی از فروشگاه‌های لباس در تهران، هفتاد نفر دختر دبیرستانی را اغفال کرده بود. این دختران هر روز به این محل می‌رفتند و سپس با پوشیدن لباس‌های مبتذل به صورت گروه‌های ده‌نفری به مکان‌های پرجمعیت از پیش تعیین شده فرستاده می‌شدند تا هم فساد و فحشا را ترویج کنند و هم ارائه‌دهنده مد باشند. به این افراد که پول هم در اختیارشان گذاشته می‌شد، حتی گفته شده بود که در کدام سالن غذاخوری، غذا بخورند و چه کارهایی انجام دهند.
    موارد فوق حوادث خیالی روزنامه‌ها نیستند، بلکه رویدادهای واقعی هستند که توسط رییس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی نیروی انتظامی مطرح شدند. در طی ماه‌های اخیر پلیس در سه مرحله، اقدام به اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی کرده است . اما برخورد، پیشگیری نیست. برخورد، درمان نیست. برخورد، برخورد است. بررسی میانگین سنی افراد دستگیرشده حکایت از یک واقعیت تلخ دارد. بسیاری از جوانانی که در طی ماه‌های اخیر عکس‌شان توسط سایت‌های خبری منتشر شده است از 17 تا 27 سال سن داشته‌اند. یعنی اینکه این افراد در نظام آموزشی و تربیتی حاضر، شکل و هویت یافته‌اند. پس چرا آنها این‌گونه شرور و قانون‌گریز شده‌اند؟
     فرمانده پلیس تهران، در تشریح ویژگی‌های شخصیتی برخی از این افراد گفت: <اغلب آنها فاقد وجدان اخلاقی هستند و لذا از این که به دیگران آزار برسانند لذت می‌برند. وجود اغلب آنها سرشار از کینه و نفرت از جامعه است، به‌همین خاطر از هیچ جنایتی علیه آحاد جامعه دریغ نمی‌ورزند. بیشتر آنها به سندروم الکلیسم (میگساری شدید) و حتی استفاده از موادمخدر مبتلا هستند. جرم‌ها و کجروی‌های آنها چندگانه است و به یک یا چند جرم بسنده نمی‌کنند>!
    <آلفرد مارشال> می‌گوید: <با ارزش‌ترین سرمایه‌گذاری، سرمایه‌گذاری روی انسان‌هاست.> سرمایه‌گذاری روی انسان‌ها تضمین کننده سرمایه‌ اجتماعی یک جامعه است. موفقیت در توسعه یافتگی نیز بدون توفیق در افزایش سرمایه‌ اجتماعی ممکن نیست. هزینه‌های هنگفتی که امروز برای برخورد و مقابله با چنین پدیده‌هایی صرف می‌شود به‌خاطر آن است که سرمایه‌گذاری مناسب برای تعلیم و تربیت کودکان دیروز و جوانان امروز صوت نگرفته است. بیشتر افراد دستگیر شده در سه مرحله طرح ارتقای امنیت اجتماعی، متولدین دهه 50 یا 60 هستند، به‌همین جهت جامعه و افکار عمومی حق دارد از متولیان امور این پرسش را مطرح کند که چرا خروجی و برون‌داد فرآیند تربیتی شما ، چنین نتایج و ثمراتی را در پی داشته است؟ چگونه ممکن است یک یا چند جوان در پایتخت و شهرستان ها تعرض به زن و دختر مردم را به لذت رفتار خویش تبدیل کرده باشند؟و بعد ادعا کنند زنای به عنف ماکه ثابت نشد پس ما اعدام نمی شویم و دوباره ...
    از سوی دیگر درباره عملکرد مدیران اجرایی در طرح مذکور نیز توجه به چند نکته مهم ضروری است.
    نکته اول در خصوص برخی برخوردهای نامناسب صورت گرفته به‌ویژه در بخش نخست طرح مذکور و در مواجهه با خانواده‌های مردم است. تصاویر منتشر شده در سایت‌های اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای باید توسط فرماندهان پلیس پاسخ داده شود. برخورد صریح و قاطع پلیس با دو تن از عناصر فاسد و منافق رسوخ کرده به بدنه پلیس که با حکم اعدام مواجه شدند، نشان داد که پلیس حتی با خودش هم شوخی نمی‌کند. این یک نقطه عطف در فرماندهی پلیس محسوب می‌شود که اعتماد عمومی را نسبت به پلیس افزایش می‌دهد، به‌همین جهت پلیس می‌تواند با پذیرش اشتباه، توضیح و اصلاح‌ برخی از رفتارهای نیروهای خود، مشارکت‌های مردمی را در مراحل بعدی طرح افزایش دهد. نکته دوم به عملکرد قوه قضاییه برمی‌گردد. پیامبر اعظم(ص) فرمودند: <هر کس صدای ناله مسلمانی را بشنود و به آن پاسخ ندهد، مسلمان نیست.> چگونه ممکن است فردی به ناموس مردم تعدی کند و پس از مدتی کوتاه از زندان آزاد شود؟اگر چنین رفتاری زنای به عنف نیست؛ محاربه هم نیست؟ آیا این کار ترساندن مردم و تهدید آنها به قوه قهر وغلبه نیست؟ چنین رفتاری حتی در بلاد کفر هم کم‌سابقه است.در این شرایط چگونه ممکن است یک مقام مسئول در دادسرای جنایی تهران، درست در زمانی که پلیس بیش از هر زمانی نیاز دارد مقتدرانه برخورد کند، برخورد صورت گرفته را نامناسب و غیرقانونی بداند؟ اگر اظهارنظر صریح دادستان تهران نبود شاید خود پلیس نیز در برخورد با تردید مواجه می‌شد.
    نکته سوم مجازات اختصاص یافته برای اراذل است. به گفته سردار <احمدی‌مقدم>،رییس نیروی انتظامی برای نگهداری اراذل و اوباش دستگیر شده، محلی را در کهریزک در نظر گرفته و این افراد به آن‌جا منتقل می‌شوند. افرادی که ادای اراذل و اوباش‌ را درمی‌آورند باید اصلاح و هدایت شوند، اما برای رهبران آنها که تعدادشان کمتر از صد نفر است، مجازاتی سنگین در نظر گرفته می‌شود. این در حالی است که پیش از این، آمار افراد دستگیر شده بیش از هزار نفر اعلام شده بود، اما ظاهرا تعداد بیشتر آنها <اوباش‌‌‌نما> بوده‌اند! در هر صورت نکته مهم درباره نحوه برخورد با این مجرمین از دیدگاه قضایی است. این افراد به‌طور معمول بسیار قوی و پرتوان هستند.به همین جهت بهترین راه برای جبران هزینه‌های تحمیلی ایشان بر جامعه، استفاده از نیروی کار آنها برای جامعه است. به عنوان نمونه چه اشکالی دارد از تعدادی از این افراد برای راه‌اندازی یک کارخانه یا کارگری در یک سد استفاده شود؟ زندانی شدن آنها نیز هزینه‌ای برای سازمان زندان‌هاست. این روشی مرسوم در سراسر جهان است. اگر از نیروی بازوی < اشرار> برای کار استفاده کنیم، آن‌وقت می‌توانیم در پایان کار مدعی شویم که توانستیم از نیروی بدنی آنها در جهت آبادانی و پیشرفت کشور بهره ببریم.
    نکته چهارم نگاه علمی است. رویکرد پیشگیرانه هزینه‌ مقابله با چنین ناهنجاری‌هایی را کاهش می‌دهد. در واقع پلیس امروز، تاوان کم‌‌کاری‌های صورت‌ گرفته در <چتر فلسفی> حاکم بر کشور در تعلیم و تربیت نسل جوان را می‌پردازد. درست مثل هزینه‌ مالی و جانی ناشی از تصادف‌ها که اگر اندک سرمایه‌گذاری‌ مالی برای برطرف نمودن نواحی پرخطر جاده‌ای، نواقص مربوط به فرهنگ رانندگی و اتومبیل‌های تولیدی شود؛ هزینه حوادث جاده‌ای بسیار کاهش می‌یابد، اما ما ملتی هستیم که حاضریم آن هزینه کمتر مستمر را انجام ندهیم، اما هر چند سال درمیان، طرح‌های ضربتی مقطعی و پرهزینه را اجرا کنیم. می‌شود همه‌چیز را سر پلیس یا قوه قضاییه خراب کرد و با به کارگیری این مکانیزم دفاعی، کوتاهی و قصور سایر بخش‌های فرهنگ‌ساز نظیر رسانه ملی، سازمان‌های آموزشی و پرورشی، مبلغان مذهبی، مراکز علمی، رسانه‌های مکتوب و سیاستمداران را فراموش کرد، اما حتی اگر چنین کاری را انجام دهیم فقط خودمان را گول زده‌ایم، چون فرهنگ مقوله‌ای تک بعدی یا بخشنامه‌ای و یک سویه نیست، بلکه نیازمند رویکردی سیستمی، فراگیر و همراه با سعه صدر، انعطاف‌پذیری و تعمق بیشتر در امور است.
    نکته پایانی این‌که در کنار این جمع‌ اندک جوانان مسئلهدار، نسل عظیمی از دختران و پسران خلاق و با نشاط کشور هستند که با حفظ فرهنگ و تمدن شگرف ایرانی و ارزش‌های والای اسلامی و انسانی در جهت پیشرفت و آبادانی ایران گام برمی‌دارند، آنها می‌دانند ایران فردا در اختیار ایشان است.
    ما برای آن‌که ایران خانه خوبان شود
    رنج دوران برده‌ایم، رنج دوران برده‌ایم...
    ما برای آن‌که ایران گوهری تابان شود
    خون‌ دل‌ها خورده‌ایم، خون دل‌ها خورده‌ایم...

عکسها : farsnews


86/3/15::: 11:44 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان با دو مطلب جدید و جذاب در خدمت شما هستم
+ سلام دوستان با دو مقاله جدید در خدمتم سر بزنید دست خالی برنمی گردید
+ سلام دوستان اگر دوست دارید در مورد سریال جومونگ اطلاعاتی بیشتر بدانید به وبلاگم سر بزنید دست خالی برنمی گردید