شهر نیاسر یکی از سه مرکز مهم تولید گلمحمدی، گلاب و عرقیات گیاهی شهرستان کاشان و کشور است. چنین ویژگی کم نظیری به سبب قرارگیری در دامنه شرقی کوههای کرکس و وجود چشمه پرآب اسکندریه و قناتهای زیاد است که محدودهای به وسعت 800 هکتار را به زیر کشت برده و با گسترش روشهای مدرن آبیاری و کشاورزی به میزان زیادی قابل گسترش است. وجود اختلاف ارتفاعی به میزان 200 متر باعث ایجاد چشماندازهای بینظیر و بسیار زیبایی شده است. قطرات ریز آب با عطر گل و سبزه درمیآمیزد و بر گونهها مینشیند و نوازشگر روح و جان میشود و بدینسان آبشار زیبای نیاسر رخ مینمایاند و همه کویر را به سوی خویش میخواند.
محلات مسکونی شهر نیاسر در مساحتی بیش از 8000 هکتار از باغها و گلستانهای اراضی زراعی پراکنده شده است. غار تاریخی رئیس و لایه کهن زیرین آن، چارتاقی، بافت تاریخی با عناصر، فضاها، راستهها و بناهای عمومی و مسکونی متعدد و گوناگون، باغهای گسترده، گلستانهای زیبا و قرارگیری در دامنه کوه به همراه چشمه اسکندریه و آبشار معروف آن و باغ و کوشک تالار، این شهر را به یکی از شهرهای تاریخی و گردشگری کشور تبدیل کرده است.
جذب کننده توریست
فاصله کم شهر نیاسر با شهرهای اصفهان، کاشان، قم و تهران، جاذب جمعیت بسیاری از این شهرها شده است، هر چند که گردشگران خارجی بسیاری به همراه سایر ایرانیها نیز از این شهر و جاذبههای آن بازدید میکنند به دلیل اینکه شهر نیاسر در حد وسیعی برای گردشگران و تورهای گردشگری داخلی و خارجی شناخته شده و همچنین به لحاظ ویژگیهای متعددی که داراست، به تدریج با هجوم سرمایهداران، متقاضیان ساخت ویلا و سرمایهگذاران داخلی و خارجی روبهرو میشود.
از آنجا که ادامه حیات شهر بدون وجود باغات و گلستانها و محیط طبیعی آن ممکن نیست شهرداری نیاسر با هماهنگی استانداری و سازمان مسکن و شهرسازی استان اصفهان از ساخت و ساز غیرعرف محلی در بافت مسکونی و ساخت و سازهای غیربومی در باغات، مزارع و گلستانها جلوگیری کرده اما کماکان روزانه با فشار زیادی برای تملک و تخریب آنها روبهرو است.
آتشکده نیاسر
یک ساختمان گنبدیشکل که روی صخرهای قرار گرفته و مشرف به بخش «تالار» روستاست، از دور خودنمایی میکند. این بنایی است که معتقدند به دستور اردشیر بابکان، موسس سلسله ساسانیان ساخته شده است. آتشکده، بنایی 14در14 متر و بهصورت اتاقی به همراه یک گنبد است و در چهار طرف اتاق دیواری وجود ندارد.
نکته جالب توجه در ساختار آتشکده آن است که بعضی سنگهای بهکار رفته در عمارت، برش قدیمیتر و متفاوتی نسبت به بقیه دارند. این سنگها از غاری که در قسمت جنوبی آتشکده وجود دارد، بهدست آمده و این مسأله نشاندهنده قدمت بیشتر غار نسبت به آتشکده است.
چند متر پایینتر از آتشکده نیاسر، چشمه تمیز و خنکی جریان مییابد و به روستا میرود. این چشمه که چشمه اسکندر نام دارد، از قدیمیترین چشمههای شناختهشده است که 1680 متر بالاتر از سطح دریا قرار دارد. همچنین آبهای روان از کنار آتشکدهها هم نیز جریان دارد.
یکی از آثار جالب و دیدنی نیاسر، چشمه نیاسر و یا چشمه اسکندریه است. آب این چشمه از پای آتشکده جاری میشود. آب پاک و زلال آن از میان شکاف سنگهای درون گودالی میجوشد. این چشمه یقیناً عامل اصلی ایجاد و تداوم تاریخ چند هزار ساله نیاسر بوده و اکنون نیز منشأ زیباییهای فراوان و منبع اصلی آب شهر و مزارع کشاورزی محل است.
آب این چشمه بسیار زلال و همسان با آب چشمه سلیمانیه فین است و پس از خروج از دل کوه و در مسیری نسبتاً طولانی بعد از عبور از باغ تالار و باغات بهصورت آبشار بسیار زیبایی به پایین و به سمت شهر حرکت میکند.
غاری در دل کوه کرکس
غار نیاسر کاملاً دستساز بشر است (به جز یک یا دو حفره طبیعی نزدیک ورودیها). که به جذاب بودن نیاسر افزوده است، به احتمال قریب به یقین غار یک معبد میترایی و متعلق به دوره پارتیان (اشکانیان) بوده است. بیشتر معابد میترایی در تاریکی مطلق ساخته شدهاند. در تمام قسمتهای داخلی غار، بقایای کندهکاریها روی دیوارها دیده میشود.
این غار از عجایب و نوادر آثار باستانی است و درحدود 1800 تا 2000 سال قبل در دل کوه کرکس و برفراز تپههای آهکی مشرف به نیاسر کاشان و احتمالاً با مقاصد آیینی و مذهبی بهصورت تونل سنگی پرپیچ و خمی با ابزارهای ابتدایی کنده شده است.
این غار که به «غار ویس» شهرت دارد، قرنها نامکشوف ماند و در هیچ یک از متون تاریخی و آثار تحقیقی قرون اخیر به رغم ذکر سایر بناهای تاریخی منطقه نظیر آتشکده نیاسر (بنا شده توسط اردشیر بابکان مؤسس سلسله ساسانیان) مورد اشاره قرار نگرفته است.
از شگفتیهای این غار، انسانساخت بودن آن است. کمبود هوا در هیچ نقطهای از آن احساس نمیشود و حتی در عمیقترین نقاط آن عمل تهویه بهطور طبیعی انجام میگیرد. یکی از فرضیات درمورد منشاء تاریخی این غار بیانگر این است که درساخت آتشکده نیاسر از سنگهای تراشیده شده حاصل از کندن غار استفاده شده است. احتمالاً زمان حفر غار، پیش از ساخت آتشکده بوده است.
غار از سه طبقه شامل دو کانال، یک کانال حلقهایشکل و یک کانال افقی تشکیل شده است. طول راهروها و اتاقهای غار پیچیده نیاسر، تقریباً 650 متر با 45 چاه با عمق 118 متر است. غار از 23 اتاق با اندازههای مختلف با مساحت کلی 176متر مربع تشکیل شده است. نکته جالب آن است که هوای داخلی غار درهیچ نقطهای تغییر عمده پیدا نمیکند و حتی در عمیقترین نقطه غار به خاطر ورودیهای متعدد، هوای تازه جریان دارد.
تردد در داخل غار نیاسر بسیار مشکل است و در بسیاری از مسیرها بایستی بهحالت خزیدن حرکت کرد و بلندترین نقطه غار یک متر و هفت سانت است.
حمام تاریخی و آسیاب آبی از دیگر آثار تاریخی این شهر هستند که نظر کارشناسان و تحقیقات بهعمل آمده و نوع معماری به کاررفته در این بنا حکایت از آن دارد که این حمام و آسیاب در دوره صفویه بنا نهاده شده و وجه تسمیه آن نیز به همان دلیل است.
آیین قالیشویی
باغ تالار از آثار جالب و دیدنی شهر نیاسر است که درختان کهنسال و بس رفیع آن زبانزد خاص و عام است. درختان سر به فلک کشیده و بسیار زیبا و دل انگیزی در این باغ قدیمی وجود دارد که از آب چشمه اسکندریه سیراب میشوند. همچنین عمارت بسیار زیبا و بدیعی در این باغ بنا نهاده شده که به کوشک تالار معروف است.
شهر نیاسر یکی از مراکز سکونتی کهن سرزمین ایران است. آثار و بقایای بسیار همچون چارتاقی و غارنشینی و لایه زیرین آن نشانگر وجود تمدن و انجام مراسم و آیینهای کهن است. با ورود اسلام به ایران و مسلمان شدن ساکنان منطقه، برخی از آیینهای کهن تداوم یافته و یا در قالب مراسم اسلامی و مذهبی نمود یافتهاند.
از مهمترین مراسم آیینی منطقه در شهر نیاسر میتوان به اجرای مراسم آیینی قالیشویان در مشهد اردهال در جمعه دوم مهرماه هر سال، سوگواری امام سوم شیعیان در دهه محرم، مراسم آیینی روز 21 ماه مبارک رمضان و ... اشاره کرد.
اگر برای سفر به کاشان رفتید، در 35 کیلومتر مانده به این شهر زیبا، سری به نیاسر بزنید، پشیمان نخواهید شد...
مشکلاتشان شروع میشود، اما خانواده دکتر ارنست که با کشتی قصد داشتند به استرالیا بروند در راه گرفتار، طوفان میشوند و به ناچار وارد جزیرهای ناشناخته میشوند.شخصیت اصلی این خانواده، دختری دهساله به نام «فلون» است، آنها باید خود را با طبیعت وفق دهند و امید به نجات داشته باشند، کارتون «خانواده دکتر ارنست» پر از نکات آموزنده است و به زنده بودن امید در انسانها میپردازد، کارتونی که در سال 1983 توسط شرکت نیپون، همان شرکت معروف ژاپنی تولید شد... البته نام اصلی این کارتون «فلون در جزیره شگفتانگیز» بود. کارتون معروف بعدی، نامش «رامکال و استرلینگ» بود، که به داستان پسر بچهای میپرداخت که با یک «راکن» که نامش را رامکال گذاشته بود، ارتباط حسی شدیدی برقرار کرده بود، آن دو هیچگاه از هم جدا نمیشدند، اما سرانجام استرلینگ (پسربچه) باید از رامکال جدا میشد، در همین زمان، رامکال به مزرعه ذرت همسایه یورش میبرد و دشواریهای زیادی را به وجود میآورد. این کارتون در سال 1977 در 52 قسمت 24 دقیقهای توسط هیروشی سایتو تولید شد. کارتون دیگری که بسیار پرطرفدار بود، کارتون «بارباپاپا» است، داستان این مجموعه داستان بارباپاپا و باربامامان را روایت میکند که هفت فرزند دارند، فرزندانی به رنگهای زرد، سبز، نارنجی، سیاه، ارغوانی، آبی و قرمز که به هر شکلی در میآیند، این مجموعه در سال 1975 در چهل قسمت تهیه شده و محصول کشور فرانسه است. کارتون بارباپاپا در بیش از هفتاد کشور پخش شد. کارتون بعدی که بسیار پرطرفدار بود این بار درباره یک شخصیت ژاپنی است و در سال 1975 به کارگردانی «کیمیو یابوکی» در 298 قسمت تولید شد و به مدت هفت سال در ژاپن به صورت هفتگی پخش شد. «ایکیو» در واقع پسر یک امپراتور بود، اما حکومت از دست آنان خارج شد و از قدرت آنان کاسته شد، از اینرو مادرش او را به یک معبد میفرستد، او در معبد بسیار زود پیشرفت کرد و هر کاری که به او میسپارند از خود خلاقیت نشان میدهد، هر زمانی هم که عقلش به جایی قد نمیداد، دو انگشتش را روی سرش میچرخاند و شروع به فکر کردن میکرد و سرانجام راه حلی برای آن مییافت.
بلفی و لیلی بیت، همان مردمان سرزمین کوچولوها، یکی دیگر از کارتونهایی بود که ما را به دوران کودکیمان میبرد... داستان بلفی و لیلیبیت در یک دهکده کوچک به وقوع میپیوندد، چند بچه کوچک و حیوان، شخصیتهای اصلی این مجموعه را رقم میزنند، بلفی در سال 1980 در 26 قسمت ساخته شد. این مجموعه محصول مشترک ژاپن، ایتالیا و فرانسه بود.دیگر مجموعه به یادماندنی آن روزها، «باخانمان» بود که طرفدارانش، بیش از دیگر مجموعهها بودند... باخانمان در سال 1978 در 53 قسمت 24 دقیقهای ساخته شد، باخانمان، داستان دختری است که پس از مرگ مادر باید یک زندگی جدید و البته تنها را تجربه کند.دیگر مجموعه پربیننده، بامزی قویترین و مهربانترین خرس دنیاست به کارگردانی رون آندریاسون که در سال 1966 ساخته شد، ساخت این کارتون به 41 سال قبل برمیگردد.«بامزی» خرس قهوهای مهربانی است که با خوردن کوزهای از عسل که مادربزرگش برای او تهیه میکند، قدرت دوچندانی میگیرد و به افراد مختلف کمک میکند و با افرادی که حرف زور میزنند و سعی میکنند حق دیگری را بخورند مقابله میکند.شخصیت بامزی به سرعت در اروپا و آمریکا گسترش یافت و مورد توجه بچهها قرار گرفت.«بچههای آلپ» کارتونی دیگر بود که در سال 1983 توسط پوزوکوسبا در 48 قسمت ساخته شد. «آنت» دختر نوجوان، برادری به نام «دنی» دارد، آنها با پدرشان در مزرعهای در دامنه آلپ زندگی میکنند و مادرشان پس از به دنیا آوردن دنی کوچولو میمیرد. در همسایگی آنها لوسین با خانوادهاش زندگی میکند که با آنت خیلی صمیمی است.داستان به نیمه راه که میرسد، طی یک حادثه دلخراش دنی از پرتگاهی میافتد و فلج میشود، مقصر لوسین شناخته میشود و پس از این حادثه لوسین و آنت، دوستیشان به نفرت تبدیل میشود.اما مجموعه پرطرفدار «پسرشجاع»، در سال 1975، در 26 قسمت 30 دقیقهای ساخته شد... این مجموعه ماجراهای یک سگ آبی جوان و شجاع را بازگو میکرد که هر زمان دوستانش به دردسر میافتادند، او نجاتدهنده آنها میشود. درسالهای 64- 1363شمسی، شخصیتهای اصلی این کارتون بسیار معروف بودند مثل، خانم کوچولو، خرس مهربون، شیپورچی، خرس قهوهای و پدر پسر شجاع.مجموعه سرندپیتی به کارگردانی «سونهیسا ایتو» که در سال 1983 در 26 قسمت تولید، مجموعهای دیگر بود که در دهه 60 شمسی، از تلویزیون پخش شد. داستان این مجموعه درباره یک بچه به نام کنا و یک موجود عجیب مثل پری دریایی بود، آنها با نجات دادن حیوانات جزیره، محبوب اهالی جزیره میشوند. دیگر کارتونهای به یاد ماندنی از دیگر کارتونهای به یاد ماندنی آن زمان باید سندباد، گالیور، پینوکیو، پت پستچی، هاکلبریفین، رابینهود، معاون کلانتر، مورچه و مورچهخوار، پروفسور بالتازار، سایمون در سرزمین نقاشی، لولک و بولک، واتو واتو، افسانه سه برادر، یوگی و دوستان، پت و مت، مزرعه سبزیجات، دهکده حیوانات، پلنگ صورتی، یوگی و دوستان، مسافر کوچولو، دوقلوهای افسانهای و... اشاره داشت که هنوز هم پس از حدود 20 سال و اندی از زمان اولین پخش آنها، در خاطر همه ما باقی است و به این راحتیها از بین نمیرود، چندی پیش بزرگترین شرکت انیمیشنسازی در دنیا که همین شرکت نیپون در ژاپن است، طی یک آمارگیری متوجه شد، که کارتونهای دهه 70 و 80 میلادی طرفداران بیشتری داشت، تا کارتونهای حال حاضر که بیشتر به شکل سه بعدی و بسیار تخیلی ساخته میشود.شاید برایتان جالب باشد بدانید که تاکنون در دنیا هیچ کارتونی مانند کارتون فوتبالیستها، پرطرفدار و پربیننده شناخته نشده، تا جایی که در بیش از 120 کشور جهان به زبانهای گوناگون به نمایش درآمد.
منبع : ksabz
من در کانادا متولد شدم. در کودکی پدر و مادرم را از دست دادم و از آن پس دایی و زن داییام مرا مثل فرزندان خودشان بزرگ کردند. آنها همسایهای به نام خانم و آقای بروک داشتند. چند سال بعد خانم بروک به شدت بیمار شد و پزشکان توصیه کردند تغییر آب و هوا برای او خوب است. به همین خاطر آنها جلای وطن کردند و به پورتلند در ایالت اورگون رفتند. مدتی بعد شنیدیم که آنها افراد مومنی شدهاند و هر شب به کلیسا میروند چون خانم بروک به خاطر نذر و نیاز درمان شده بود. کنجکاو شده بودم. من چندان تمایلات مذهبی نداشتم به همین خاطر یک روز تصمیم گرفتم پیش آنها بروم و ببینم چه خبر شده است. فکر میکنم این خدا بود که میخواست راه درست را به من نشان دهد و مرا در این مسیر قرار داد. خانم و آقای بروک خیلی چیزها برایم تعریف کردند ولی من قانع نشدم اما ناگهان همانجا کاری برایم پیدا شد و من به عنوان دستیار مهندس در یک آسیاب آبی مشغول به کار شدم.
روز اول جولای سال 1924 اولین روز کاری من بود. ساعت، یک و نیم بعدازظهر را نشان میداد. ما داشتیم چند میله آسیاب را اره میکردیم. این میلهها در فاصله هفده هجده متری بر فراز رودخانه بودند و کمی پایینتر، رودخانه به یک دریاچه منتهی میشد. ناگهان من از بالای آسیاب افتادم. در مسیر سقوط، بدنم با چندین میله برخورد کرد و در انتها به رودخانه افتادم و آب مرا به دریاچه برد. وقتی سرانجام کارگران مرا پیدا کردند چهل و پنج دقیقه از سقوط من گذشته بود اتفاقاتی که میخوانید در همان چهل و پنج دقیقه افتاد. من در این دنیا مردم ولی در دنیای دیگری زنده بودم. هیچ زمانی هدر نرفت و من در آن چهل و پنج دقیقه بیشتر از تمام عمرم در این دنیا آموختم. یادم میآید که از داربست پایین افتادم و بعد... در برابر اقیانوسی از آتش ایستاده بودم. این وحشتناکترین و مهیبترین تصویری است که هرکس ممکن است به چشم ببیند. در کنار آن آتش آبیسوزان که زبانه میکشید و میچرخید ایستاده بودم. تا چشم کار میکرد همان بود. دریاچهای از آتش. هیچکس در آن نبود. افرادی را که میشناختم و میدانستم مردهاند در آن جا دیدم. یکی عمویم بود که وقتی سیزده سال داشتم از مصرف بیش از حد مواد مرد. دیگری پسری بود که در دوران مدرسه در اثر سرطان آرواره از دنیا رفت. او دو سال از من بزرگتر بود. ما یکدیگر را شناختیم ولی با هم حرف نزدیم. آنها هم مثل من مبهوت آن آتش عظیم شده بودند. مثل اینکه نمیتوانستند آنچه را که میدیدند باور کنند. چهرههایشان حکایت از گیجی و سردرگمی داشت. آن صحنه اصلا با کلمات زمینی قابل توصیف نیست تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که ما شاهد عینی روز قیامت بودیم. راهی برای فرار نبود. زندانی بود که امیدی برای خروج از آن نداشتیم مگر اینکه نیرویی الهی پادرمیانی میکرد. با خود گفتم: «اگر میدانستم چنین روزی هست هر کاری میکردم که از آن خلاص شوم ولی حیف...» در همان وقت فرشتهای را دیدم که به سوی ما میآمد. فورا او را شناختم. او چهره ای محکم، مهربان و پرعطوفت داشت. از هیچ چیز نمیترسید. امید بزرگی در دلم رخنه کرد. دانستم او تنها کسی است که میتواند منجی من باشد. با خود گفتم: «اگر فقط به سوی من بیاید و نگاهی به من بیندازد، مرا رها خواهد ساخت. او میداند چه کار کند.» او به جلو قدم برمیداشت ولی به من نگاه نمیکرد. ناگهان درست قبل از آنکه از کنارم بگذرد برگشت و نگاه عمیقی به من افکند و همان یک نگاه کافی بود. یک ثانیه بعد من برگشته بودم. روحم وارد بدنم شد. میتوانستم صدای دعاهای خانم بروک را بشنوم و بالاخره چشمانم را باز کردم.
پم و تجربهای رویایی
داستان زیر در شماره ماه آگوست سال 2003 در نشریه «ریدرز دایجست» به چاپ رسید. مورد «پم» موردی است که تمام قوانین را کنار میزند و نشان میدهد دلایل شیمیایی و فیزیکی همیشه هم قطعی عمل نمیکنند. هر انسان متفکری با خواندن داستان پم و داستانهایی از این قبیل به این نکته میرسد که روح «شناختی» است و حتی مرگ هم پایان راه آن نیست.
«پم رینولدز» 35 ساله و مادر سه فرزند در تابستان سال 1991 به خاطر تورم خطرناکی در مغز روی تخت جراحی دراز کشیده بود. دکتر «رابرت اسپتزلر» رییس «انستیتوی اعصاب بارو در «فونیکس» روی مغز او کار میکرد و چندین دستگاه حساس، علائم حیاتی او را کنترل میکردند. چشمان پم با چسب بسته شده و او کاملا بیهوش بود. کمی بعد از اینکه دکتر «اسپتزلر» اره جراحی را روشن کرد تا جمجمه او را سوراخ کند، پم خود را خارج از جسمش و بر فراز تخت، شناور یافت.
او از بالای شانههای جراح تمام مدت بدن بیحرکت خود را میدید. پم از همان بالا میدید که دکتر جراح با ارهای که او فکر میکرد مسواک برقی است روی جمجمهاش کار میکند و بعدها تمام آن اتفاقات و گفتگوهای داخل اتاق عمل را موبهمو تعریف کرد. کمی پس از آغاز عمل جراحی، دکتر «اسپتزلر» گفت که خون بدن پم کم شده است و وضعیت او بحرانی و خطرناک است. همان وقت بود که تمام دستگاهها اعلام کردند پم مرده است و هیچ علائم حیاتی ندارد.
پم از اتاق جراحی خارج شد و خود را در آستانه تونلی مشاهده کرد که انتهای آن میدرخشید. در پایان این تونل پم فامیلها و دوستانش را دید که در انتظار او هستند. تمام آنها را میشناخت همان عزیزانی بودند که زمانی تک تک آنها را از دست داده بود و در فراق آنها گریسته بود. در میان این دوستان و آشنایان مادربزرگش را دید. مادربزرگی که او را میپرستید و مرگ او برایش از همه سختتر بود. از دیدن آنها از شادی لبریز شد. مادربزرگ چهره بشاشی داشت. انگار جوان شده بود. تمام نگرانیها و ناراحتیها از جان پم رخت بربستند و او یک آن آرامش غیرمنتظرهای را تجربه کرد. دوست داشت تا ابد در آنجا بماند. عمویش را دید. عمو به طرف پم آمد و در نگاه عمیقش به او فهماند که باید برگردد. پم علاقهای به این کار نداشت. از بودن در میان آنها لذت میبرد ولی گویی چارهای نبود. باید برمیگشت و برگشت. بازگشت دوباره برای پم احساسی خاص و دردآلود به همراه داشت. انگار ناگهان او را به استخری از یخ انداخته باشند
منبع : ksabz
میماند. حالا دیگر باید به خانه برود... از مادرش خداحافظی میکند، روی مادر را میبوسد، خود را به بیرون بیمارستان میرساند، اما متوجه موضوعی می شود، متوجه اتفاقی که ممکن است برای هر یک از افراد این شهر بزرگ - تهران - بیفتد... با نیروی انتظامی تماس میگیرد و آنها را در جریان میگذارد... ماموران کلانتری به سرعت خودشان را به محل حادثه میرسانند و او میگوید: «اتومبیل را پارک کردم، به ملاقات مادرم رفتم، در زمان بازگشت متوجه شدم که لپتاپ و دوربین دیجیتالم که محتوای اطلاعات کاری و شخصیام بود را به سرقت بردهاند، عجیب این است که به دیگر اشیای قیمتی و پول که در اتومبیل بوده، کاری نداشتند... ... آنچه که خواندید، اتفاقی بود که چندی پیش در شهر تهران برای هدیه سینمای ایران، «هدیه تهرانی» افتاد... فردای آن روز خبرگزاری ایسنا، این خبر را روی تلکس خبرگزاریاش میآورد، هدیه تهرانی در تماس با ایسنا گفت: «اتومبیلم را در پارکینگ بیمارستان پارک کردم تا به ملاقات مادرم بروم، اما پس از بازگشت، دیدم که وسایل شخصی در اتومبیلم به سرقت رفته است.» ظواهر امر نشان میدهد که حریم خصوصی یک بازیگر دیگر مورد تعرض قرار گرفته است... لپتاپ و دوربین شخصی او که ممکن است حاوی فایلهای خصوصی در زمینه کاری و شخصی این بازیگر توانای سینمای ایران باشد، بدین شکل به سرقت رفته... او به پلیس توضیح داده است که سارق یا سارقان هیچ اشیای قیمتی دیگری را به سرقت نبردهاند... آیا این اتفاق میتواند معنایی جز این داشته باشد که عدهای مراقب او بودند و چنین کاری را در فرصت بهدست آمده، انجام دادند... یا همهچیز تصادفی بوده و سارق یا سارقان نمیدانستند که این اتومبیل از آن هدیه تهرانی بوده است... اگر سارق یا سارقان نمیدانستند که اتومبیل مورد نظر از آن تهرانی است و لوازم شخصی او را دزدیدند، باید آنها را در بازار به فروش برسانند، البته به احتمال زیاد آنها پس از درج این خبر در نشریات، متوجه شدند که لپتاپ و دوربین دیجیتال از آن این بانوی سینمای کشور است و ممکن است آنها را دیگر در بازار نفروشند و اگر هم فروختند، خریدار با دیدن فایلهای آن متوجه شود که این اجناس از آن هدیه تهرانی است، اما باید اشاره داشت که در هر دو صورت، سارق یا سارقان و خریدار جنس دزدی به فایلهای خصوصی لپتاپ و دوربین دسترسی خواهند داشت که امیدواریم این دو وسیله از فایلهای خصوصی پاک باشند، چرا که در غیر این صورت خدای ناکرده ممکن است شاهد پخش فایلهای خصوصی این هنرمند باشیم... سارق باید بداند سارق باید بداند که سرانجام در چنگال عدالت گرفتار خواهد شد و به سزای عمل خود خواهد رسید، اما آیا او میداند که چه آیندهای در انتظار دارد... در این باره فرماندهی انتظامی استان تهران، سردار «رضا زارعی» میگوید: متجاوزان به حریم خصوصی افراد باید بدانند که مجازات سختی در انتظار آنان است. وی میگوید: از زمان تصویب قانون مجازات اعدام برای متجاوزان حریم خصوصی افراد، وقوع این نوع جرایم با کاهش خوبی مواجه شده است... امیدواریم سارقان این فایلهای خصوصی به مجازات و حکم عمل خود تا این لحظه آگاه شده باشند. وی با اعلام این مطلب میگوید: به هیچ عنوان نباید شک کرد، در صورتی که مجازات این گونه جرایم بالا برود، بازدارندگی آنها نیز بیشتر میشود. زارعی میگوید: وقتی فردی به خود چنین جراتی میدهد که وارد حریم خصوصی شهروندان شود و با آبرو و حیثیت افراد بازی کند، چهطور میتوان با چنین شخصی در حد جریمه و ارشاد برخورد کرد؟ وی با اشاره به تصویب قانون تشدید برخورد با متجاوزان به حریم خصوصی افراد میگوید: اگر این قانون پس از تصویب نهایی در چرخه اجرایی به درستی اجرا شود، بیشک با کاهش قابل ملاحظهای در حوزه اینگونه جرایم مواجه میشویم. زارعی امنیت اجتماعی را یکی از مهمترین مولفههای امنیت میداند و معتقد است اعمال مقتدرانه قانون در این حوزه میتواند منجر به پیشگیری قابل ملاحظه جرایم شود. فرمانده نیروی انتظامی استان تهران میگوید: کسی که به ناموس مردم دستدرازی و سپس اقدام به فیلمبرداری از عمل پلید خود کرده و با تکثیر این فیلم درآمد هنگفتی به دستآورده، این شخص جانی است، از اینرو باید این جانیان به اشد مجازات محکوم شوند... زارعی میگوید: بحث برخورد با مجرمان منافاتی با مباحث تربیتی ندارد و وجود جرایم مختلف در حوزههای اجتماعی، نتیجه کمکاری در زمینه آموزش و فرهنگسازی است... اولین و آخرین نیست در سالیان اخیر، بارها دیده شده است که پخش فیلمها از مهمانیهای خصوصی افراد که البته در بین آنها بازیگران و ورزشکاران هم بودهاند به شدت با آبروی آنان بازی کرده است... در سالهای گذشته دیدیم که تصاویر چند دانشجوی دختر در کنار هم در اینترنت پخش شد و آنها را دچار مشکل کرد. حتی تعدادی از آنان اقدام به خودکشی کردند... یا پدری که پس از دیدن سیدی فیلم دختر خود در یک مهمانی، با او به بدترین شکل ممکن برخورد کرد تا جایی که دختر روانه بیمارستان شد... و باز هم شاهد بودیم که چگونه تصاویری از زندگی شخصی هنرمندان و ورزشکاران از جمله فوتبالیستها، در اینترنت قرارگرفت... به واقع چرا این قشر از افراد باید حواسشان به حریم شخصیشان نباشد تا این گونه دچار مشکل نشوند. دکتر «ایمانی» استاد دانشگاه در این باره میگوید: به هر حال یک چهره معروف ورزشی یا سینمایی نمیتواند بهطور مراقب اطرافش باشد، چرا که در کوچه و خیابان، صدها گوشی دوربیندار هر لحظه ممکن است، حرکات عادی و روزمره آنان را شکار کند... در چنین مواقعی بهترین روش این است که قانون به سختی با مجرمان برخورد کند تا درس عبرتی برای دیگران شود... ضمن اینکه این قشر از افراد جامعهمان، باید حواسشان بیشتر جمع باشد... بهطور مثال اگر هدیه تهرانی، لپتاپ و دوربین دیجیتال خود را همراه خودش میبرد، شاهد چنین اتفاقی نبودیم و او هم دچار استرس نمیشد و امنیت روانی خودش را حفظ میکرد گرچه نمیدانیم که آیا در لپتاپ و دوربین او فایلهای خصوصی بود یا نه؟ اما اگر وی مراقبت بیشتری میکرد، این وسایل را روی صندلی اتومبیل خود نمیگذاشت... امیدواریم که این قبیل اشخاص بیشتر حواس خود را جمع کنند. آنچه که مشخص است، اینکه این اولین و آخرین تجاوز به حریم خصوصی افراد نیست. امیدواریم سارقان، اجناس این بانوی سینمای ایران را به او برگردانند و به درخواست پلیس هم توجه داشته باشند که آنها سخت به دنبال پیگیری این پرونده هستند... همچنین قانون، سختترین مجازاتها را برای مجرمان در نظر خواهد گرفت. سرنخهای پلیس درباره سرقت وسایل شخصی هدیه تهرانی نظر سرهنگ «داود سلطانی» معاون مبارزه با سرقت اداره آگاهی تهران بزرگ را جویا شدیم... او در این باره به همکار ما گفت: اتومبیل هدیه تهرانی، آنطور که در نشریات و خبرگزاریها نوشته شده در پارکینگ بیمارستان نبوده، بلکه در یکی از کوچههای فرعی خیابان بلوار کشاورز پارک شده بود؛ یک پژو 206 نقرهای رنگ... وی در مورد مجازات سارق میگوید: در صورت دستگیری سارق، حکمنهایی با قاضی است، اما در ابتدا باید ببینیم این سارق کیست؟ سابقهدار است، بار اولش است، با تعقیب اتومبیل هدیه تهرانی این کار را انجام داده یا نه؟ اما در هر صورت پخش محتویات دوربین و لپتاپ، مجازات سنگینی برای او خواهد داشت. سلطانی عقیده دارد: اگر هدیه تهرانی به هشدارهای پلیس که بهطور دائم از تلویزیون در حال پخش است، توجه میکرد، وسایل شخصی خود را آن ساعت شب در یک کوچه فرعی داخل اتومبیل جا نمیگذاشت و به طور حتم حالا شاهد چنین اتفاقی نبودیم... از سلطانی پرسیدیم آیا 206 تهرانی دچار شکستگی شیشه شده که در پاسخ گفت: آنطور که در پرونده پیداست، سارق یا سارقان قفل اتومبیل را شکستند... وی میگوید: اگر اتومبیل در معرض دید بود و در یک کوچه تاریک و دنج نبود، به احتمال زیاد سارق را وسوسه نمیکرد. به هر حال کاری است که شده و حال باید سارق را دستگیر کنیم... وی در مورد پردازش این موضوع در نشریات میگوید: البته نمیتوانم دقیق بگویم که سارق، نشریات را مطالعه کرده است یا نه، اما اگر یک درصد در نظر بگیریم که سارق با مطالعه نشریات به این موضوع پی برده، به طور حتم وسوسه میشود که محتویات لپتاپ و دوربین او را چک کند... و با احتیاط بیشتری عمل میکند... گرچه باید اشاره داشته باشم که ما به سرنخهایی دست یافتیم که البته نمیتوانم آن را در جراید بازگو کنم... معاون مبارزه با سرقت اداره آگاهی تهران بزرگ در پایان میگوید: از سارق میخواهم که هر چه زودتر اموال مسروقه این بانوی سینما را باز گرداند... چرا که در غیر این صورت عواقب بدی در انتظار اوست.
تذکر : عکس تزیینی است و چهره خانم هدیه تهرانی مونتاژ است
| ||||
|
برخورد با اراذل و اوباش!
یکی از اراذلی که اخیرا دستگیر شده، در محله سکونت خود با ایجاد رعب و وحشت هرگاه اراده میکرد با مراجعه به هر خانهای، دختران خانه را با خود میبرد و خانوادهها هم جرات حرف زدن یا برخورد با او را نداشتند. فرد دیگری در محله خودش در ملاء عام مشروبخواری میکرده و هیچکس در زمان ارتکاب این عمل حق عبور از آن محل را نداشته است. فرد مذکور را همواره عدهای از نوچههای وی همراهی میکردهاند. در موردی دیگر، اراذل و اوباش، به منزل یکی از بدهکاران خود میریزند، دست و پای وی را بسته و در مقابل چشمان او به همسرش تعرض میکنند. دو سه شب بعد از شکایت آن مرد، مجددا چهار نفر به منزل وی میریزند و به دخترش نیز تعرض میکنند.
یکی از فروشگاههای لباس در تهران، هفتاد نفر دختر دبیرستانی را اغفال کرده بود. این دختران هر روز به این محل میرفتند و سپس با پوشیدن لباسهای مبتذل به صورت گروههای دهنفری به مکانهای پرجمعیت از پیش تعیین شده فرستاده میشدند تا هم فساد و فحشا را ترویج کنند و هم ارائهدهنده مد باشند. به این افراد که پول هم در اختیارشان گذاشته میشد، حتی گفته شده بود که در کدام سالن غذاخوری، غذا بخورند و چه کارهایی انجام دهند.
موارد فوق حوادث خیالی روزنامهها نیستند، بلکه رویدادهای واقعی هستند که توسط رییس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی نیروی انتظامی مطرح شدند. در طی ماههای اخیر پلیس در سه مرحله، اقدام به اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی کرده است . اما برخورد، پیشگیری نیست. برخورد، درمان نیست. برخورد، برخورد است. بررسی میانگین سنی افراد دستگیرشده حکایت از یک واقعیت تلخ دارد. بسیاری از جوانانی که در طی ماههای اخیر عکسشان توسط سایتهای خبری منتشر شده است از 17 تا 27 سال سن داشتهاند. یعنی اینکه این افراد در نظام آموزشی و تربیتی حاضر، شکل و هویت یافتهاند. پس چرا آنها اینگونه شرور و قانونگریز شدهاند؟
فرمانده پلیس تهران، در تشریح ویژگیهای شخصیتی برخی از این افراد گفت: <اغلب آنها فاقد وجدان اخلاقی هستند و لذا از این که به دیگران آزار برسانند لذت میبرند. وجود اغلب آنها سرشار از کینه و نفرت از جامعه است، بههمین خاطر از هیچ جنایتی علیه آحاد جامعه دریغ نمیورزند. بیشتر آنها به سندروم الکلیسم (میگساری شدید) و حتی استفاده از موادمخدر مبتلا هستند. جرمها و کجرویهای آنها چندگانه است و به یک یا چند جرم بسنده نمیکنند>!
<آلفرد مارشال> میگوید: <با ارزشترین سرمایهگذاری، سرمایهگذاری روی انسانهاست.> سرمایهگذاری روی انسانها تضمین کننده سرمایه اجتماعی یک جامعه است. موفقیت در توسعه یافتگی نیز بدون توفیق در افزایش سرمایه اجتماعی ممکن نیست. هزینههای هنگفتی که امروز برای برخورد و مقابله با چنین پدیدههایی صرف میشود بهخاطر آن است که سرمایهگذاری مناسب برای تعلیم و تربیت کودکان دیروز و جوانان امروز صوت نگرفته است. بیشتر افراد دستگیر شده در سه مرحله طرح ارتقای امنیت اجتماعی، متولدین دهه 50 یا 60 هستند، بههمین جهت جامعه و افکار عمومی حق دارد از متولیان امور این پرسش را مطرح کند که چرا خروجی و برونداد فرآیند تربیتی شما ، چنین نتایج و ثمراتی را در پی داشته است؟ چگونه ممکن است یک یا چند جوان در پایتخت و شهرستان ها تعرض به زن و دختر مردم را به لذت رفتار خویش تبدیل کرده باشند؟و بعد ادعا کنند زنای به عنف ماکه ثابت نشد پس ما اعدام نمی شویم و دوباره ...
از سوی دیگر درباره عملکرد مدیران اجرایی در طرح مذکور نیز توجه به چند نکته مهم ضروری است.
نکته اول در خصوص برخی برخوردهای نامناسب صورت گرفته بهویژه در بخش نخست طرح مذکور و در مواجهه با خانوادههای مردم است. تصاویر منتشر شده در سایتهای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای باید توسط فرماندهان پلیس پاسخ داده شود. برخورد صریح و قاطع پلیس با دو تن از عناصر فاسد و منافق رسوخ کرده به بدنه پلیس که با حکم اعدام مواجه شدند، نشان داد که پلیس حتی با خودش هم شوخی نمیکند. این یک نقطه عطف در فرماندهی پلیس محسوب میشود که اعتماد عمومی را نسبت به پلیس افزایش میدهد، بههمین جهت پلیس میتواند با پذیرش اشتباه، توضیح و اصلاح برخی از رفتارهای نیروهای خود، مشارکتهای مردمی را در مراحل بعدی طرح افزایش دهد. نکته دوم به عملکرد قوه قضاییه برمیگردد. پیامبر اعظم(ص) فرمودند: <هر کس صدای ناله مسلمانی را بشنود و به آن پاسخ ندهد، مسلمان نیست.> چگونه ممکن است فردی به ناموس مردم تعدی کند و پس از مدتی کوتاه از زندان آزاد شود؟اگر چنین رفتاری زنای به عنف نیست؛ محاربه هم نیست؟ آیا این کار ترساندن مردم و تهدید آنها به قوه قهر وغلبه نیست؟ چنین رفتاری حتی در بلاد کفر هم کمسابقه است.در این شرایط چگونه ممکن است یک مقام مسئول در دادسرای جنایی تهران، درست در زمانی که پلیس بیش از هر زمانی نیاز دارد مقتدرانه برخورد کند، برخورد صورت گرفته را نامناسب و غیرقانونی بداند؟ اگر اظهارنظر صریح دادستان تهران نبود شاید خود پلیس نیز در برخورد با تردید مواجه میشد.
نکته سوم مجازات اختصاص یافته برای اراذل است. به گفته سردار <احمدیمقدم>،رییس نیروی انتظامی برای نگهداری اراذل و اوباش دستگیر شده، محلی را در کهریزک در نظر گرفته و این افراد به آنجا منتقل میشوند. افرادی که ادای اراذل و اوباش را درمیآورند باید اصلاح و هدایت شوند، اما برای رهبران آنها که تعدادشان کمتر از صد نفر است، مجازاتی سنگین در نظر گرفته میشود. این در حالی است که پیش از این، آمار افراد دستگیر شده بیش از هزار نفر اعلام شده بود، اما ظاهرا تعداد بیشتر آنها <اوباشنما> بودهاند! در هر صورت نکته مهم درباره نحوه برخورد با این مجرمین از دیدگاه قضایی است. این افراد بهطور معمول بسیار قوی و پرتوان هستند.به همین جهت بهترین راه برای جبران هزینههای تحمیلی ایشان بر جامعه، استفاده از نیروی کار آنها برای جامعه است. به عنوان نمونه چه اشکالی دارد از تعدادی از این افراد برای راهاندازی یک کارخانه یا کارگری در یک سد استفاده شود؟ زندانی شدن آنها نیز هزینهای برای سازمان زندانهاست. این روشی مرسوم در سراسر جهان است. اگر از نیروی بازوی < اشرار> برای کار استفاده کنیم، آنوقت میتوانیم در پایان کار مدعی شویم که توانستیم از نیروی بدنی آنها در جهت آبادانی و پیشرفت کشور بهره ببریم.
نکته چهارم نگاه علمی است. رویکرد پیشگیرانه هزینه مقابله با چنین ناهنجاریهایی را کاهش میدهد. در واقع پلیس امروز، تاوان کمکاریهای صورت گرفته در <چتر فلسفی> حاکم بر کشور در تعلیم و تربیت نسل جوان را میپردازد. درست مثل هزینه مالی و جانی ناشی از تصادفها که اگر اندک سرمایهگذاری مالی برای برطرف نمودن نواحی پرخطر جادهای، نواقص مربوط به فرهنگ رانندگی و اتومبیلهای تولیدی شود؛ هزینه حوادث جادهای بسیار کاهش مییابد، اما ما ملتی هستیم که حاضریم آن هزینه کمتر مستمر را انجام ندهیم، اما هر چند سال درمیان، طرحهای ضربتی مقطعی و پرهزینه را اجرا کنیم. میشود همهچیز را سر پلیس یا قوه قضاییه خراب کرد و با به کارگیری این مکانیزم دفاعی، کوتاهی و قصور سایر بخشهای فرهنگساز نظیر رسانه ملی، سازمانهای آموزشی و پرورشی، مبلغان مذهبی، مراکز علمی، رسانههای مکتوب و سیاستمداران را فراموش کرد، اما حتی اگر چنین کاری را انجام دهیم فقط خودمان را گول زدهایم، چون فرهنگ مقولهای تک بعدی یا بخشنامهای و یک سویه نیست، بلکه نیازمند رویکردی سیستمی، فراگیر و همراه با سعه صدر، انعطافپذیری و تعمق بیشتر در امور است.
نکته پایانی اینکه در کنار این جمع اندک جوانان مسئلهدار، نسل عظیمی از دختران و پسران خلاق و با نشاط کشور هستند که با حفظ فرهنگ و تمدن شگرف ایرانی و ارزشهای والای اسلامی و انسانی در جهت پیشرفت و آبادانی ایران گام برمیدارند، آنها میدانند ایران فردا در اختیار ایشان است.
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران بردهایم، رنج دوران بردهایم...
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خوردهایم، خون دلها خوردهایم...
عکسها : farsnews