سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیری در زندگانی نیست مگر برای دو کس : دانشمندی پیروی شده یا شنونده ای فراگیرنده . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :49
کل بازدید :315873
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/2
3:34 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد رضا آقابیگی[226]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سروهای سرافراز (( همیشه با تو )) هو اللطیف مبادا روی لاله ها پا گذاریم خانه متروک همسفرمهتاب امٌل عروج .: شهر عشق :. بانک مقاله آدمک ها شاهراه اندیشه آرمان(بازگشتی دوباره) به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی از قرآن بپرس Ask quran نگاه مشرقی دوستان همدم دربدران سکوت عشق ذخیره خدا آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام مذهب عشق مذهبی عدل الهی Divine Justice پرتگاه ناگفته های آبجی کوچیکه عاشق دلباخته وبلاگ رسمی کتایون پیام محبت شناخت اراء و افکار ضالّه همسفر عشق شمیم یار... نافذ فصل سکوت من گذشته من گل نرگس Narcissus طلسم شدگان مـن او چاپی دوم خانه اطلاعات به وسعت دنیا به وسعت دنیا خاطرات یک زندگی یه دل خسته یک کلام حرف خودمونی .:(( به یاد رضا )):. دختـــــر غربتـــی دنیای واقعی اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار از یک روحانی دختر ی با کو له‏با ر ی ا ز ا مید عاشقانه های گودزیلا بی سرزمین تر از باد یه پرستویی که قلبش شکسته خلوت تنهایی زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست ساقیا قدحی ریز که ما باده پرستیم ::. یاغی ترین .:: وبلاگ ایران اسلام دوست عزیز سلام داستان و راه های توحید جویان بزرگ تا.............شقایق او برای دم هر ثانیه ام رحمتی بود عظیم! گل ارکیده زیر درخت گل خدای که به ما لبخند میزند باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه باورم کن کوچولوها مانا کوثر چهاردیواری توهم یک عشق....... چاه بانک اس ام اس و جوک سیب سایت تخصصی گوشی موبایل عطش کلبه احزان سایت ویژه یک جالب برای دیدن فلش ایمل ریاست کانون رشد (سیروس دولت پور) باشگاه اندیشه سایت خبری سایت تکچین سایت مخ زن آموزش زبان انگلیسی سایت سیامک انصاری (کیانوش) سایت شبهای برره بید جیگر موزیک آموزش رایانه و مهارت icdl به زبان فارسی دایره المعارف فارسی آدرسهای اینترنت سایت زن روز (ویژه خانم ها - مد لباس ) محاسبه طول عمر (به روش کاملا پزشکی ) کاریکاتور بازیگران سینمای ایران سایت مهران مدیری شقایق دهقان (گل یاسمن بانو) سایت مناجات وبلاگ رییس جمهور (آقای محمود احمدی نژاد) پیوند به سایتهای دولتی سایت عمو پورنگ دوربین نت (آرشیو عکس) کسب در آمد و جوک و sms سایت کانون فرهنگی و تربیتی رشد لحظه‏ی دیدار بازار شپش فروشها خدا بود و دیگر هیچ نبود...!!! برای تو چرا و چگونه...؟؟؟ کویر خیال سکوت :.: : نماز،یک هدیه الهی :.: : تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... وبلاگ تفریحی Fashens چشم انداری بر ژاپن من نگاشت سایت پاسخگو (سئوالات شرعی ) حنانه خواهر سیب مخمل افتاب حقیقت هنرهای رزمی وبلاگ کانون رشد ناحیه 3 کرج

                                  به ایـن دولــت اعتــماد کنیـم


    
    
    
     یکی از مشخصات بارز دولت نهم پایبندی به اصول و ارزش‌ها، عدالت‌خواهی، شوق خدمت به مردم، پرکاری و تلاش، شجاعت و قاطعیت، برخورداری از روحیه تحول‌گرایی و اصلاح‌ حقیقی و ایستادگی در برابر زیاده‌طلبی‌های استکبار است که رهبر معظم انقلاب هم به این مسائل تاکید داشتند و فرمودند: خدمت به مردم، توفیق بزرگی است که باید با تلاش و
فعالیت گسترده‌تر، شکر حقیقی آن را به جا آورد. دو سال از عمر دولت نهم گذشته است و طی این مدت، بودند و هستند افرادی که به دولت انتقاد کردند و می‌کنند و حتی این غرض ‌ورزی‌ها تا جایی پیش می‌رود که عملکردهای مثبت دولت را زیر سوال می‌برند. به نظر شما آیا به واقع چنین است؟ آیا دولت طی این دو سال هیچ‌گونه عملکردی سازنده و مثبت از خود ارائه نکرده است. آیا باید در مقابل غرض‌ورزی‌های دشمنان داخلی سکوت کرد؟ با نگاهی به بیلان ‌کاری دولت نهم متوجه خواهیم شد که این دولت، دولتی پویا، تحول‌گرا با اندیشه‌های نو بود، گرچه هر نهادی در ابتدای راه با مشکلاتی مواجه است، گاهی اوقات خودمان که عضو کوچکی از یک خانواده را تشکیل می‌دهیم در اداره و کنترل زندگی‌مان دچار مشکل هستیم و به واقع مدیریت‌مان با اشکال مواجه است. اما باید فرصت داد و اعتماد کرد. دولت محمود احمدی‌نژاد، دولتی قابل اعتماد است و تا به امروز نشان داده که به فکر مردم است، اما باید به او و هیئتش اعتماد کرد، همان‌طور که رهبر انقلاب در دیدار با رییس‌جمهور و هیئت دولت به مناسبت هفته دولت که مصادف با ایام شعبانیه بود به این مسئله اشاره فرمودند. رهبر انقلاب با اشاره به گذشت دو سال از آغاز فعالیت دولت نهم، زودگذر بودن فرصت خدمت به مردم را نوعی درس عبرت دانستند و به همه مسئولان توصیه کردندهیچ لحظه‌ای را برای فعالیت در راه خدا و خدمت به مردم از دست ندهید. ایشان با اشاره به تلاش‌های دولت برای تحقق آرزوها و امیدهای برخاسته از نیمه شعبان فرمودند: جامعه بشری و ملت ایران تشنه امید و عدالت است و دولت با بلند کردن پرچم عدالت، در دل‌های ملت امید ایجاد کرده است.
    
     بدون اغراق باید اشاره داشت که حرکت در وادی طولانی، دشوار و پرخطر عدالت، طبعا در کوتاه مدت به نتایج موردنظر نمی‌رسد اما این که دولت، جهت‌گیری عدالت‌طلبانه را در دستور کار خود قرار داده را باید به فال نیک گرفت، چرا که بسیار با ارزش است و باید به رییس‌جمهور و مردان دولتی‌اش دست مریزاد گفت. این در حالی است که رهبر انقلاب پرکاری و تلاش بی‌‌وقفه را از دیگر خصوصیات دولت دانست. برای کاری چندی پیش به وزارت بهداشت رفته بودم ساعت هفت صبح در آن‌جا شاهد بودم که جلسات مسئولان بخش‌های مختلف این وزارتخانه با رییس آن، از ساعت شش صبح آغاز می‌شود و تا هشت صبح هم به پایان می‌رسد و در بقیه مدت زمان شبانه‌روز، اعضا به کار مفید می‌پردازند، کار برای مردم و در خدمت مردم که در دیگر وزارتخانه‌ها هم وضع بدین شکل است. از دیگر نکات مثبت دولت نهم تحول‌گرایی، نوآوری و اصلاح است که به فرموده رهبر انقلاب، اصلاح واقعی یعنی ایجاد و تغییرات اساسی و ساختاری. یکی از عملکردهای مثبت دیگر دولت که از همان ابتدای تشکیل کابینه انجام شد، سفرهای استانی و درک عینی و عمیق درد دل‌ها و مشکلات مردم بوده است. رهبر انقلاب در این مورد، این چنین می‌فرمایند: «درک مسائل و خواسته‌های مردم از روی کاغذ با درک واقعیات زندگی مردم در مواجهه رودر رو، کاملا متفاوت است و دولت این کار پرزحمت را جدی گرفته است.» نکته‌ای که در این بین باید به آن اشاره داشت این است که مردم از بسیاری از کارهای دولت بی‌‌خبرند و برای رفع این مشکل، باید دولت اطلاعات لازم را در اختیار رسانه ملی و سایر رسانه‌ها قرار دهد تا آنها هنرمندانه به مردم ارائه کنند که این کار، ضمن امیدزایی و روشنگری، کمک بیشتر مردم را به دنبال خواهد آورد، همان‌طور که رهبر فرزانه هم به آن اشاره داشتند. اما شاید شاخص‌ترین خصوصیت دولت، استقبال از انتقادها باشد. انتقاد با غرض‌ورزی تفاوت‌های زیادی دارد، گاهی اوقات خیلی‌ها انتقاد را بهانه‌‌هایی برای انتقام می‌دانند اما انتقاد مثبت با این گونه انتقادهای خصمانه تفاوت دارد با این حال طی این دو سال دیدیم که دولت تمامی انتقادها را با آغوش باز پذیرفته و از آن استقبال کرده است.
    
     شوق و توان و فرصت خدمت به مردم، توفیقی الهی است از این‌رو باید از لغزشگاه خطرناک غرور، دوری کرد و با تامل در کارها و رفع اشتباهات احتمالی، خدمت به مردم را گسترش داد که باز این از ویژگی‌های دولت است، برای مثال کار عظیم و بسیار خوب مدیریت مصرف سوخت، قدم شجاعانه در راه هدفمند کردن یارانه‌هاست که باید با اتخاد تصمیمات مناسب این طرح تکمیل و این هدف پیگیری شود.گرچه هر گونه تغییر و تحول و وضع قوانین جدیدی با چالش‌هایی همراه است، اما باید فرصت داد تا این تغییر و تحولات به پویایی برسد.اگر نگاهی عمیق به اقدامات دو سال اخیر دولت بیندازیم، مشاهده خواهیم کرد که دولت تا حد توان در حال فعالیت است، حال شاید بعضی اقدامات را دیر انجام داده اما نیت، خیرخواهانه بوده و این وظیفه هر ایرانی است که به دولتمردان کشورش اعتماد کند. کاملا مشهود است که دولت می‌خواهد و تا حد خواستن سعی و تلاش می‌کند، اما منظم کردن امور کشوری و سپس بهره‌وری لازم از آن، احتیاج به زمان دارد، این که ما این موضوع را درک کنیم که احمدی‌نژاد رییس‌جمهور ایران با تمام قدرت و برای مردم تنها به خدمت و خدمت فکر می‌کند، پاسخ بسیاری از پرسش‌هایمان را خواهیم گرفت؛ برای مثال در دو سال اخیر گوشه‌ای از اقدامات دولت بدین شرح بود که باید آن را به فال نیک گرفت، تقویت روحیه صرفه‌جویی، اهتمام به بیت‌المال، اصلاح منابع نیروی انسانی، نگاه تحول‌گرایانه به مسائل کشور، تلاش برای تحقق عدالت در تمامی بخش‌ها، واگذاری سهام عدالت، کاهش سود تسهیلات بانکی، آغاز اصلاح ساختار نظام بانکی، تولید ثروت، مردمی‌سازی اقتصاد، اشتغال‌زایی، حمایت از سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، حمایت از بخش کشاورزی، آغاز اجرای سیاست‌های اصل44، فعال‌سازی بورس، ساماندهی حمل و نقل عمومی و کنترل مصرف انرژی، کاهش وابستگی به نفت، افزایش سهم مالیات در درآمدها، حمایت از تحقیقات و نوآوری در بخش علم و فناوری، اصلاح ساختار و سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و تشکیل یک مرکز فکری و برنامه‌ریزی کلان و... آیا همه این موارد را در عرض چند ماه می‌توان تغییر داد و به بازدهی رسید؟ به طور اطمینان نه، اما همین که این تفکر باعث شده که چنین تصمیم‌گیری برای کشور و مردم اتخاذ شود، زاییده تفکری پویا، اندیشه‌ای نو و تحول‌گرایی در امر خدمت‌رسانی است، اگر ایرانیان به این باور به طور کامل برسند که دولتمردان ما می‌خواهند و سعی خودشان را با تمام وجود می‌کنند، باید به نهمین دولت جمهوری اسلامی اعتماد کرد. دولت و مردم، دو واژه‌ جدایی ناپذیرند، چرا که مردان دولتی خود روزی از همین مردم بودند و برخاسته از فرهنگ و سنت و تمدن ایرانی، پس وظیفه هر ایرانی است که به دولت کمک و از همه مهم‌تر اعتماد کند تا بتوانیم به ایرانی ایده‌آل دست پیدا کنیم.

86/6/22::: 11:16 ص
نظر()
  
  

                                                         آنها که دوباره زنده شدند


    
    
    
    داستانی که می‌خوانید واقعی و بر پایه حقیقت است. فقط خدا می‌داند چرا این اتفاق برای من افتاد و چرا من انتخاب شدم تا شاهد لطف و عشق خدا باشم.


    
    من در کانادا متولد شدم. در کودکی پدر و مادرم را از دست دادم و از آن پس دایی و زن دایی‌ام مرا مثل فرزندان خودشان بزرگ کردند. آنها همسایه‌ای به نام خانم و آقای بروک داشتند. چند سال بعد خانم بروک به شدت بیمار شد و پزشکان توصیه کردند تغییر آب‌ و هوا برای او خوب است. به همین خاطر آنها جلای وطن کردند و به پورتلند در ایالت اورگون رفتند. مدتی بعد شنیدیم که آنها افراد مومنی شده‌اند و هر شب به کلیسا می‌روند چون خانم بروک به خاطر نذر و نیاز درمان شده بود. کنجکاو شده بودم. من چندان تمایلات مذهبی نداشتم به همین خاطر یک روز تصمیم گرفتم پیش آنها بروم و ببینم چه خبر شده است. فکر می‌کنم این خدا بود که می‌خواست راه درست را به من نشان دهد و مرا در این مسیر قرار داد. خانم و آقای بروک خیلی چیزها برایم تعریف کردند ولی من قانع نشدم اما ناگهان همان‌جا کاری برایم پیدا شد و من به عنوان دستیار مهندس در یک آسیاب آبی مشغول به کار شدم.
    روز اول جولای سال 1924 اولین روز کاری من بود. ساعت، یک و نیم بعدازظهر را نشان می‌داد. ما داشتیم چند میله آسیاب را اره می‌کردیم. این میله‌ها در فاصله هفده هجده متری بر فراز رودخانه بودند و کمی پایین‌تر، رودخانه به یک دریاچه منتهی می‌شد. ناگهان من از بالای آسیاب افتادم. در مسیر سقوط، بدنم با چندین میله برخورد کرد و در انتها به رودخانه افتادم و آب مرا به دریاچه برد. وقتی سرانجام کارگران مرا پیدا کردند چهل و پنج دقیقه از سقوط من گذشته بود اتفاقاتی که می‌خوانید در همان چهل و پنج دقیقه افتاد. من در این دنیا مردم ولی در دنیای دیگری زنده بودم. هیچ زمانی هدر نرفت و من در آن چهل و پنج دقیقه بیشتر از تمام عمرم در این دنیا آموختم. یادم می‌آید که از داربست پایین افتادم و بعد... در برابر اقیانوسی از آتش ایستاده بودم. این وحشتناک‌ترین و مهیب‌ترین تصویری است که هرکس ممکن است به چشم ببیند. در کنار آن آتش آبی‌سوزان که زبانه می‌کشید و می‌چرخید ایستاده بودم. تا چشم کار می‌کرد همان بود. دریاچه‌ای از آتش. هیچ‌کس در آن نبود. افرادی را که می‌شناختم و می‌دانستم مرده‌اند در آن جا دیدم. یکی عمویم بود که وقتی سیزده سال داشتم از مصرف بیش از حد مواد مرد. دیگری پسری بود که در دوران مدرسه در اثر سرطان آرواره از دنیا رفت. او دو سال از من بزرگ‌تر بود. ما یکدیگر را شناختیم ولی با هم حرف نزدیم. آنها هم مثل من مبهوت آن آتش عظیم شده بودند. مثل این‌که نمی‌توانستند آنچه را که می‌دیدند باور کنند. چهره‌هایشان حکایت از گیجی و سردرگمی داشت. آن صحنه اصلا با کلمات زمینی قابل توصیف نیست تنها چیزی که می‌توانم بگویم این است که ما شاهد عینی روز قیامت بودیم. راهی برای فرار نبود. زندانی بود که امیدی برای خروج از آن نداشتیم مگر این‌که نیرویی الهی پادرمیانی می‌کرد. با خود گفتم: «اگر می‌دانستم چنین روزی هست هر کاری می‌کردم که از آن خلاص شوم ولی حیف...» در همان وقت فرشته‌ای را دیدم که به سوی ما می‌آمد. فورا او را شناختم. او چهره ای محکم، مهربان و پرعطوفت داشت. از هیچ چیز نمی‌ترسید. امید بزرگی در دلم رخنه کرد. دانستم او تنها کسی است که می‌تواند منجی من باشد. با خود گفتم: «اگر فقط به سوی من بیاید و نگاهی به من بیندازد، مرا رها خواهد ساخت. او می‌داند چه کار کند.» او به جلو قدم برمی‌داشت ولی به من نگاه نمی‌کرد. ناگهان درست قبل از آن‌که از کنارم بگذرد برگشت و نگاه عمیقی به من افکند و همان یک نگاه کافی بود. یک ثانیه بعد من برگشته بودم. روحم وارد بدنم شد. می‌توانستم صدای دعاهای خانم بروک را بشنوم و بالاخره چشمانم را باز کردم.
    
    
    پم و تجربه‌ای رویایی
    
    داستان زیر در شماره ماه آگوست سال 2003 در نشریه «ریدرز دایجست» به چاپ رسید. مورد «پم» موردی است که تمام قوانین را کنار می‌زند و نشان می‌دهد دلایل شیمیایی و فیزیکی همیشه هم قطعی عمل نمی‌کنند. هر انسان متفکری با خواندن داستان پم و داستان‌هایی از این قبیل به این نکته می‌رسد که روح «شناختی» است و حتی مرگ هم پایان راه آن نیست.
    «پم رینولدز» 35 ساله و مادر سه فرزند در تابستان سال 1991 به خاطر تورم خطرناکی در مغز روی تخت جراحی دراز کشیده بود. دکتر «رابرت اسپتزلر» رییس «انستیتوی اعصاب بارو در «فونیکس» روی مغز او کار می‌کرد و چندین دستگاه حساس، علائم حیاتی او را کنترل می‌کردند. چشمان پم با چسب بسته شده و او کاملا بی‌هوش بود. کمی بعد از این‌که دکتر «اسپتزلر» اره جراحی را روشن کرد تا جمجمه او را سوراخ کند، پم خود را خارج از جسمش و بر فراز تخت، شناور یافت.
    او از بالای شانه‌های جراح تمام مدت بدن بی‌حرکت خود را می‌دید. پم از همان بالا می‌دید که دکتر جراح با اره‌ای که او فکر می‌کرد مسواک برقی است روی جمجمه‌اش کار می‌کند و بعدها تمام آن اتفاقات و گفتگوهای داخل اتاق عمل را موبه‌مو تعریف کرد. کمی پس از آغاز عمل جراحی، دکتر «اسپتزلر» گفت که خون بدن پم کم شده است و وضعیت او بحرانی و خطرناک است. همان وقت بود که تمام دستگاه‌ها اعلام کردند پم مرده است و هیچ علائم حیاتی ندارد.
    پم از اتاق جراحی خارج شد و خود را در آستانه تونلی مشاهده کرد که انتهای آن می‌درخشید. در پایان این تونل پم فامیل‌ها و دوستانش را دید که در انتظار او هستند. تمام آنها را می‌شناخت همان عزیزانی بودند که زمانی تک تک آنها را از دست داده بود و در فراق آنها گریسته بود. در میان این دوستان و آشنایان مادربزرگش را دید. مادربزرگی که او را می‌پرستید و مرگ او برایش از همه سخت‌تر بود. از دیدن آنها از شادی لبریز شد. مادربزرگ چهره بشاشی داشت. انگار جوان شده بود. تمام نگرانی‌ها و ناراحتی‌ها از جان پم رخت بربستند و او یک آن آرامش غیرمنتظره‌ای را تجربه ‌کرد. دوست داشت تا ابد در آن‌جا بماند. عمویش را دید. عمو به طرف پم آمد و در نگاه عمیقش به او فهماند که باید برگردد. پم علاقه‌ای به این کار نداشت. از بودن در میان آنها لذت می‌برد ولی ‌گویی چاره‌ای نبود. باید برمی‌گشت و برگشت. بازگشت دوباره برای پم احساسی خاص و دردآلود به همراه داشت. انگار ناگهان او را به استخری از یخ انداخته باشند

منبع : ksabz


86/6/22::: 11:14 ص
نظر()
  
  

                                         کار در مــزرعـه


    
    
    
    
     اکنون در این جهان ما در مزرعه هستیم مزرعه‌ای که در آن باید برای جهان دیگر زراعت کرد زراعتی که بذرهای آن اراده و خواست نفس‌مان است و هستی‌مان هرگز به نیستی تبدیل نمی‌شود بلکه از طوری بودن به طور دیگربودن در حرکت است حرکتی بی‌توقف به سوی میعاد معاد که هرگز بازگشت دیگری ندارد و این همه بودن‌ها و شدن‌ها به مبداء بی‌نهایت اتصال دارد که هستی ما همواره استغنای بودن خود را از آن واقع جاودان می‌گیرد و بدون آن بودن بودنی‌‌ها قابل تصور نیست و او که در مبداء و معاد حضوری یکسان دارد همه چیز غیر از او به او وابسته است. از انسان در این مزرعه که او را دنیا می‌خوانیم چه زراعتی را امر و طلب کرده است؟ او چه توشه‌ای را برای چه سفری در این خط سیر بودنمان ضروری می‌داند؟ توشه‌ای که فساد و زوال نداشته باشد و بودنی داشته باشد که به بودنمان در این دنیا و آن جهان اثری واقعی برای نجات وکمال داشته باشد؟ تشبیه واژه‌ها در رساندن معانی مشابه برای همانندسازی بودن محدود در مزرعه دنیا موجب می‌شود تا همین واژه‌ها را برای تفهیم و تفهم به کار گیریم و از سیر بودن انسان در جهانی دیگر سخن بگوییم رفتنی حق، که از آن به مرگ تعبیر می‌کنیم، واقعیتی جز جدایی روح از بدن نیست که نقطه عطفی برای خروج از این مزرعه و ورود به جهان دیگر است پس ضرورت توجه به این مهم که در این جهان مزرعه چه کشت کنیم تا در جهان دیگر حاصل آن را برداشت کنیم و برای صاحب هستی و به محضر او عرضه کنیم، ما را به این فهم می‌رساند که چگونه زیستن را چگونه بیاموزیم. از خود، از جامعه خود، از مزرعه خود بیاموزیم؟ یا این‌که فراتر از همه اینها و از خود و آنچه که به خود وابسته است خارج شویم و به کانون دیگری غیر از خود توجه کنیم؟ او همان کسی است که هستی را به ما و مزرعه ما بخشیده و به ما چگونه زیستن را از طریق پیام و پیام‌رسانان ابلاغ کرده است و ما پیام‌رسانان و شارحان پیام مبداء اعلی را چگونه در مصداق بشناسیم؟ مدعیان پیام و شرح آن فراوانند آشفتگی مزرعه در کشت بذرهای پیشنهادی به حد فتنه رسیده است و بشر مفتون و متحیر و سرانجام سرگشته از این‌که به کدام مدرسه زراعت برود و تحصیل علم زراعت را برای گذر عمر در این مزرعه بکند صداها و نداها از همه طرف‌های این مزرعه به گوش می‌رسد همه مدعی سعادت و عدالت هستند همه از جنگ و خونریزی در این مزرعه گریزانند همه می‌گویند برای صلح و سازش، همسایگان را در مزرعه به نشست و گفتگو می‌خوانیم ولی شما صدای انفجار می‌شنوید و صحنه‌‌‌های خون می‌بینید و انسان یعنی خود انسان، دشمن انسان در این مزرعه است درندگی انسان به چنگ و دندانش نیست بلکه به تیزی تیغ و انفجار باروت است که به یکباره ده‌ها و بلکه صدها و هزارها انسان را در همین کشتزار دنیا به خاک و خون می‌کشد و همین زراعت جمعی از انسان‌هاست که با ظاهری آراسته و با باطنی ناساخته ادعای ساختن غیرخود و جهان بیرون خود را دارند و این باطن همان مزرعه خود است که ابتدا باید در او کار کرد و آن را ساخت و آلودگی‌های آن را پاک کرد و بعد از پاکی باطن و درون خود به غیرخود و جهان غیرخود پرداخت و مزرعه جهان کنونی را به بذرهای اراده صاحب آن، زراعت کرد تا حاصل اثر را در جهان دیگر درو کرد و چه زود انسان از این مزرعه خارج می‌شود و در بیرون از آن به حاصل عملکرد خود می‌نگرد و با آه و افسوس،تاسف بر ایام از کف رفته می‌خورد که چگونه هستی خود را در مزرعه دنیا همان محل کشت و کار به عبث و بیهودگی سپری کرده است و چه بسا مرتکب خیانت و جنایت هم شده است و اکنون در جهان دیگر با دستانی تهی به محضر صاحب هستی، خجل ، شرمسار ، سرافکنده و محکوم به انجام مجازات بازداشتی جهان برزخ به انتظار حکم قطعی سرای جاودان سیر هستی باقی‌ می‌ماند و اضطراب وجود خود را برای حکم نهایی به خلود در نار یا نعمت هرگز از خودش دور نمی‌بیند جهان چیزی جز مجموعه‌ای از بودنی‌ها نیست و بودنی‌های این جهان که مزرعه نامیده می‌شود جهان عمل و جهان کار است و کار و عمل حاصل بذری است که در نهاد انسان به اراده، تجلی پیدا می‌کند و با کشت و بروز آن در دنیا، عمل و کار انسان به بار می‌نشیند و در جهان دیگر انسان نتایج اعمال و کارهای خود را به ثواب یا عقاب برداشت می‌کند و این خط سیر بودن انسان در کنار سایر بودنی‌ها در این جهان و آن جهان است همان طور که قبل از آن نیز انسان در دنیای جنینی خود، بودنی در کنار سایر بودنی‌ها داشته است و همان طور که قبل از آن هم به طوری بودنش در خط سیر بودن به اعماق تاریخ هستی، اتصال و استمرار پیدا می‌کندو هرگز عدم در مسیر بودن وقوع نمی‌یابد. پس با قدرت عقل چگونه زیستن را به اطاعت مالک هستی این جهان و آن جهان تنظیم کنیم تا حاصل کار و عمل‌مان را در سرای باقی به پاداش بهشت جاودان کسب کنیم و از هر فرصت و زمانی چون ماه ضیافت هستی‌بخش، هرگز از سفره تفکر برای رسیدن به چگونه زیستن بهتر برای زراعت برتر در این دنیا غفلت نکنیم.

  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان با دو مطلب جدید و جذاب در خدمت شما هستم
+ سلام دوستان با دو مقاله جدید در خدمتم سر بزنید دست خالی برنمی گردید
+ سلام دوستان اگر دوست دارید در مورد سریال جومونگ اطلاعاتی بیشتر بدانید به وبلاگم سر بزنید دست خالی برنمی گردید